برای دانلود رمان هیما به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان هیما از شیرین بانو :
هیما چشم باز کردو با چشمهای به اشک نشسته به زنی که کنار کوهیار بود نگاه کردو دوباره چشم برهم فشردو اینبار صدای کوهیار بود که توی گوشش میپیچید "با دختری به اسم آیسان آشنا شدم" هیما پلک باز کرد واولین قطره ...
برای دانلود رمان پدر خوانده به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان پدر خوانده از شیرین بانو :
هانا آیپد را گوشهای از میز گذاشت و لپتاپ را باز کرد، باید با کارها آشنا میشد. سرش با فایلهایی که توی لپتاپ ذخیره شده بود گرم بود، که باز صدای در آمد. سرش را بلند نکرد و با همان نگاهی ...
برای دانلود رمان تقدیر به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان تقدیر از شیرین بانو :
بردیا با گامهای بلند به آنها نزدیک شد و در نگاه یخ بستهی سایه فریاد زد:
- خیلی بیمعرفتی... مگه من چیکارت کردم که اونطوری در رفتی؟ تقصیر تو نیست من خیلی کوتاه اومدم، باید کاری میکردم که پابند بشی وفکر فرار به مغز ...