رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

دانلود رمان ژالین از مریم پیروند

  • 1 جولای 2024
  • دسته‌بندی نشده
دانلود رمان ژالین از مریم پیروند

دانلود رمان ژالین از مریم پیروند

دانلود رمان ژالین از مریم پیروند

موضوع اصلی رمان ژالین :

رمان ژالین سرنوشت دختری هست که در بچگی بعد از فوتِ پدرش، نامادریش اونو به بهزیستی تحویل می‌ده و حالا اون دختر با تمام زخم‌هاش بزرگ شده و با اسم و مشخصات جعلی، به تنها پسرِ اون زن نزدیک می‌شه…

 

مقداری از متن رمان ژالین :

روی تخت خودم دراز کشیده بودم و به ساعت یادگارِ بابام نگاه می کردم.

حسابی درب و داغون شده بود و شیشه‌اش ترک داشت، اما دلم نمی‌اومد از خودم جداش کنم.

از این ساعت‌ها بود که توی جیب جا می‌شن و مثل آقای چِرزلی‌بی توی فیلم، همیشه توی جیبم، همراهم بود.

تنها چیزیه که به عنوان یادگاری از بابام پیشم مونده و هر بار که لمسش می‌کنم احساس می‌کنم اون کنارمه و مثل تمام این سال‌ها مراقبمه…

از اون روزی که این یادگاری رو کفِ دستم گذاشتن چند سال گذشته؟

اون موقع شش‌سالم بود یا هفت سال؟ رفته بودم دیدنِ بابا، نمی‌دونستم این آخرین دیدارِ من با بابامه…

بعدها فقط اینو به دستم دادن و گفتن بابات دیگه خونه نمیاد دخترجون، همراه مادرت برو خونه.

اون لحظه با وجود سنِ پایینم ترسِ بزرگی درون خودم حس کردم.

نگاه تارم با اشک به اون شیطانی بود که همه فکر می‌کردن مادرمه، اما تنها من می‌دونستم زیرِ نقاب ساکت و آرومش چه موجود پلیدی لونه کرده.

موجودی که هنوزم رد سوختگی‌هاش روی تنم تیر می‌کشن.

وقتایی که می‌خواست منو کتک بزنه تا همیشه مطیعش باشم یا ازش حرف شنوی کنم، سیخ داغ می‌کرد و روی دستم می‌ذاشت، یا روی کمرم یا کفِ پام، جایی که بابام نتونه ببینه و بفهمه زنش با من چیکار کرده.

چقدر گذشته که هنوزم سوزِ اون داغی‌هارو روی گوشتم حس می‌کنم؟

به اولین علامت سوختگی روی دستم نگاه کردم. هنوز ردش روی دستم مونده بود. یه علامت ضربدر.

صداش رو از اون سال‌ها توی گوش‌هام به همراه دارم که سرم داد زد:

– فقط به حرفِ من گوش میدی فهمیدی؟ از این به بعد جرات داری حرف گوش نده تا کلِ تنتو بسوزونم…

آهی کشیدم و به یکباره دستم رو پایین انداختم و روی تخت نشستم.

روزهای جمعه بدترین روزهای عمرم بودند و تمام خاطرات گسِ گذشته رو برام مرور می‌کردن.

از گریه‌هام توی اون اتاقکِ سردِ زیر شیروونی گرفته تا خوابیدن توی انباری، وقتایی که بابا شب کار بود…

یا عذابِ شنیدن خیلی چیزها توی اون خونه که من جرات بیانشون رو نداشتم و همیشه با خیس کردنِ شلوارِ خودم، از ترسِ اون شیطان به خواب می‌رفتم…

 

مثل همیشه خاطره‌ی اون روزها عذابم می‌داد.

 

از روی تخت بلند شدم و به گوشیم چنگ زدم.

شماره رو گرفتم و پشت پنجره ایستادم. نگاهم به پاکت سیگارم که رفت پوزخندی زدم.

اگه به اون چیزی که می‌خوام برسم، باید از این به بعد سیگار کشیدنم رو کم کنم.

صداش که توی گوشم پیچید نگاهم رو از پاکت سیگار گرفتم :

– وایس یه دقه تا برم یه جای خلوت.

تا اون یه جای خلوت پیدا کنه من یه نخ سیگار از پاکت برداشتم و سریع آتیشش زدم.

پک اول رو که فرستادم توی ریه‌هام، دوباره صداش به گوشم رسید :

– حالا صحبت کن‌. اوکیم.

– چیکار کردی ؟

با سوال تکراریم پوفی کشید و گفت :

– لیست رو هنوز ننوشته.

– مخ زدن کسی که می‌دونی از تخم و ترکه‌ی چه آدمی بوده، این همه فس فس کردن داره !

– من فقط می‌تونم از تو پیشش حرف بزنم، چه می‌دونم یه جورایی ترغیبش کنم در موردت تجدید نظر کنه… اینکه بگم تو چه جور آدمی هستی…

– اگه قرار باشه از طرفِ تو به نتیجه‌ برسم چند روز دیگه زمان میبره ؟

کلافه غرید :

– نمی‌دونم… یه کار سخت انداختی گردنِ من، هر روز و هر ساعت پیام میدی چی‌شده ؟

– قرار بود فقط سه ماه طول بکشه نه بیشتر… تا چند وقت دیگه عروسیشه تو هنوز کاری نکردی.

– خب نشد، چیکار می‌تونستم بکنم… هر کاری از دستم براومد کردم، اون‌ اهل بده بستون نیست، نامزدشو دوس داره، خیلی بخواد به حرفام گوش بده تهش میگه “عه!”…

– من باید تنهایی گیرش بیارن که باهاش حرف بزنم، یا تو ترتیبش بده یا خودم ترتیبشو میدم.

با تمسخر گفت :

– فقط حرف !!

مکثی کرد و ثانیه‌ای بعد گفت :

– جونم داداش ؟ باشه الان میام…

توی گوشی سریع گفت :

– من بعد زنگ میزنم، یاشار احضارم کرده باید برم.

تماس که قطع شد ،پوزخندی زدم و دوباره به سیگار پک زدم.

اینجور که پیداست هیچ آبی از سیروان گرم نمی‌شه، خودم باید دست بجنبونم، اینجوری سریع‌تر می‌تونم به نتیجه مورد نظر برسم.

اصلا چطوره فردا با یه شاخه گل شروع کنم ؟

با این فکر لبخند جسورانه‌ای زدم و از پشت پنجره به زنی خیره شدم که مثل من داشت فضای بیرون رو از راه پنجره دید می‌زد.

نگاهم به اون زن خیره بود و از پک‌های سنگینِ بعدی و بعدی کام‌ گرفتم…

***

شاخه گل رو لای پرونده گذاشتم و به میز منشی نزدیک شدم.

برای نزدیک شدن به مردی که بشدت ازش بیزار بودم باید دست به چه کارهایی می‌زدم، کارایی که اون مردِ خودخواه و خودشیفته رو به خودشون جذب کنن.

منشی که منو دید با لبخند گفت :

– جانم خانم مقامی…

– آقای اردلان اومده ؟

– آره اومده… تو اتاقشه.

– میتونم برم داخل ؟ باید این‌پرونده رو چک کنه.

از گوشه‌ی چشم نزدیک شدنِ سیروان رو دیدم و وقتی بهش نگاه کردم، چشمکی به روم زد و به میز منشی نزدیک شد.

در همین حال منشی رو به من گفت :

– می‌خوای بذارش اینجا من میبرم، شما برو به کارت برس.

نگاهش به سیروان پر از احساس بود… برای من اما در حال حاضر چیزی که مهم بود رفتنم داخل اتاقِ رئیس بود.

– کارم تو این پرونده‌ست خانم کمالی… باید خودم ببرمش.

لبخندی که به روش زدم مطمئنش کردم قرار نیست برای کاری که به خاطرش تا اینجا اومدم، دست خالی برگردم…

سیروان هم زود وارد عمل شد و گفت :

– خانمِ کمالی، اگه میشه یه لحظه بیاید اتاقم یه جایی رو باید تایپ کنم برام بخونیدش لطفا.

با لبخند سری تکون داد و به صورت ساختگی نفسش رو پوف بیرون داد و در حال ببند شدن از روی صندلیش گفت :

– خیله خب تو برو اتاق رئیس، زود هم بیا بیرون… چون ساعت ۹ جلسه‌شون شروع میشه.

باشه‌ای گفتم و با نگاه دیگه‌ای به سیروان به اتاق رئیس نزدیک شدم و یه تقه به در زدم.

صدای رگه‌دارش به گوشم رسید :

– بفرمایید تو…

در رو باز کردم و از لای در گفتم :

– اجازه هست ؟

تا منو دید دستی به یقه دیپلمات لباسش کشید و با اخمِ واضحی گفت :

– بفرمایید.

پس ظاهرا حرفای سیروان چندان هم بی‌نتیجه نبودن که از دیدنم به سرعت اخم کرده…

رفتم داخل و درو بستم…

 

رمان ژالین به صورت تکمیل شده از سایت و اپلیکیشن رمان خوانی باغ استور قابل تهیه و مطالعه می باشد. لازم به ذکر است این رمان رایگان نیست و با رضایت نویسنده فقط در باغ استور منتشر شده است و سایت های دیگر رمان اجازه ی انتشار فایل کامل این رمان ندارند. به همین منظور در سایت رمان دوست فقط فایل عیارسنج رمان ژالین منتشر می شود.

 

مطالب مرتبط:

دانلود رمان راه سبز از مریم پیروند

دانلود رمان یاس از مریم پیروند

دانلود رمان در از مریم پیروند

دانلود رمان زوال از مریم پیروند

دانلود رمان سیاه نمایی از مریم پیروند

دانلود رمان عشوه گر 1 از مریم پیروند

دانلود رمان عشوه گر 2 از مریم پیروند

برای دانلود رمان ژالین از مریم پیروند کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.