رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان
دانلود رمان عشق 52 هرتزی از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان عشق 52 هرتزی از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان عشق 52 هرتزی از نیلوفر قائمی فر

موضوع اصلی رمان عشق ۵۲ هرتزی

رمان عشق 52 هرتزی روایتگر اتیکت های صفتی است که دیگران بر روی ما میذارند به هر دلیلی مثل حسادت، بی انصافی، برای اینکه خودشونو برتر جلوه بدن یا…

و مای نویی رو از مسیر زندگی و اهداف و باورهامون منحرف می کنند طوری که قبول می کنیم اون کسی هستیم که دیگران بهمون لقب دادن و بهمون القا کردند. اون وقته که دچار گمراهی میشیم و حتی آرزوهامونم گم می کنیم حتی گاهی رویایی که تحقق پیدا کرده رو آتیش می زنیم چون باور کردیم لیاقت نداریم.

مقداری از متن رمان عشق ۵۲ هرتزی

غش غش می خندید و تو دل من دریای قند موج می زد، با همون خنده گفت:
-جلوی خودش هم اینا رو می گی؟

با همون نیش باز، تصنعی بغ کردم و گفتم:
-کیشی جان! غیبتو که جلوی رو نمی گن. باید پشت سر گفت و شنید اصلا مزه اش به همینه.

سرشو تکون داد و گفت:
-برو سر کارت الان مامان زنگ می زنه باید بری پیشش. می آی منم به حرف می گیری کار منم می مونه. دستتم درد نکنه.

به فنجون اشاره کرد که لبخندی از ته دلم زدم و گفتم:
-نوش جونت.

تا برگشتم برم، اهورا اومد داخل اتاق و امیروالا شاکی گفت:

-در بزن بابا در بزن. در گاراژ نیست که خیر سرم یه کاره ایم اینجا.

اهورا با نیشخند درو بست و گفت:

-آقاااا جون!

ادای منو در می آورد و من خندیدم. هرچیزی منو ناراحت نمی کرد شاید دلیلش درون مایه ی زندگیم بود، درون مایه ای که خیلی هاشو حتی امیروالا که پسر خاله ام بود و خود خاله ام و بقیه فامیل هم نمی دونستن.

اهورا-گیر نده دیگه. حالا من و جلوه که فامیلیم درسته کسی اینجا نمی دونه اما دختر خاله ات و پسر عمه ات که دیگه این حرفا رو ندارن.

-اگه رعایت نکنیم که بقیه شک می کنند واسه همین کیشی جان می گه. بعد این کنار و گوشه یه کاری برای ما بکنه می گن عه! فامیلاش بودن! حرف می ره و می آد، به آدم سردرد و مشغله ی فکری الکی می ده.

امیروالا به اهورا خطاب به من اشاره کرد که یعنی دلیل رو بشنو. اهورا پوشه ی تو دستشو رو میز امیروالا گذاشت و گفت:
-اکی ولی جلوه خانم ما آخرم نفهمیدیم چرا امیروالا آقا جونه بقیه اسمند یعنی اسمشونو صدا می زنی.

لبخند پر رنگی زدم و گفتم:

-لابد بقیه به اندازه ی آقا جون، آقا نیستن.

امیروالا خندید و گفت:
-بیاید برید انقدر زبون نریزید. کارام مونده.

اهورا پوزخندی زد و با شیطنت گفت:
-امیروالا یه وقت باد زیر غبغبت خفه ات نکنه. این حرفا رو فقط جلوه به خوردت می ده ها. آقااا، آقااا جون.

درحالیکه از اتاق می رفتم بیرون با شیطنت گفتم:

-امان از حسادت های کورکورانه.

اهورا با خنده جواب داد:

-باشه جلوه جان باشه به هم می رسیم.

با همون روی خوش گفتم:
-خدا نکنه. یعنی خدا هیچ کسی رو محتاج کسی نکنه.

اهورا-الا کیشی جان.

پلکامو محکم رو هم فشردم و با صدای خفه گفتم:

-هر حرفی استثنا هم داره.

یکی از کارمند های دفتر با عجله صدا زد:
-جلوه؟ این میز من خیلی کثیفه بیا تمیزش کن نمی تونم کار کنم.

اهورا-آقای دانشی؟

کش دار و با تشدید گفت:

-جلوه خااانم که نه خانم مالائی وظیفه ی تمیز کاری ندارند. شما فرمایش های آقای هاشمی رو نشنیدی؟ گفتند تا آبدارچی جدید بیاد خودمون باید میزمونو تمیز کنیم. برای تمیز کاری هم که خدمه از شرکت می آد. خانم مالائی فقط…

 

برای دانلود رمان عشق 52 هرتزی از نیلوفر قائمی فر کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.