رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

دانلود رمان حس گمشده از بنفشه

  • 1 جولای 2024
  • دسته‌بندی نشده
دانلود رمان حس گمشده از بنفشه

دانلود رمان حس گمشده از بنفشه

دانلود رمان حس گمشده از بنفشه

موضوع اصلی رمان حس گمشده :

داستان واقعی پسری که بعد خیانتی که میبینه درگیر بازگشت احساس به وجودشه.

 

مقداری از متن رمان حس گمشده :

از وقتی که یادمه عاشق دختر خالم بودم عاشق چشمای شیطون و لبخندش که دلمو می برد.

یادم نمیاد از کی شروع شد

فقط یادمه وقتی که میخندید چه حسی به قلبم می داد

من انقدر خاطره رو دوست داشتم که تمام فامیل وقتی صحبت می‌شد به من می گفتند تو و خاطره ازدواج می کنین

حتی وقتی بچه تر بودیم گاهی از من می‌پرسیدند خانمت کجاست و منظورشون خاطره بود

عشق من به خاطره از بچگی شروع شد همون بچگی که به جای فوتبال بازی کردن اومدم برای اینکه خاطره تنها نباشه باهاش عروسک بازی میکردم.

خاطره دختر خاله من بود دیوار به دیوار هم زندگی می کردیم با هم بزرگ شدیم و من هر روز عاشق تر شدم.

۲۲ سالم بود رشته مهندسی عمران لیسانس گرفتم و توی شرکت مشغول به کار شدم

برای کاراموزی خاطره با رئیس شرکت هم صحبت کردم تا خاطره بتونه بیاد تو شرکت ما

خاطره فوق دیپلم نقشه کشی خونده بود و با این کارآموزی درسش تموم شد

تمام این سال ها منتظر این روز بودیم که هردو درسمون تموم شه منو خاطره یواشکی های زیادی داشتیم دور از چشم خانواده

خوب یادمه اون روز که میخواستم خبر موافقت مدیرمو بدم کسی خونه ما نبود

به خاطر زنگ زدم و گفتم یه دقیقه بیا این ور

اما خاطره گفت مامانش اینا در جریانن که این ور کسی نیست و نمیتونه بیاد

با کلی خواهش و تمنا قبول کرد به بهانه خریدن شارژ تلفن از خونه بره بیرون بیاد پیشم

صدای زنگ خونه که اومد قلبم پرواز کرد سریع آیفون جواب دادم

خاطره اومد تو حیاط از پشت شیشه پنجره قلبم مثل گنجشک می زد

درسته ما سینما می رفتیم با هم . یواشکی رستوران می رفتیم. سفره خونه و هزار تا تفریح دیگه .

اما هیچ وقت تا حالا تو خونه با هم تنها نبودیم

یعنی من هیچوقت ازش نخواسته بودم وقتی تنهام بیاد یا خودم برم .

از نظر من خاطره حرمت داشتو نمیخواستم حرمت هامون شکسته شه

وقتی که درو براش باز کردم اومد تو و نگران گفت

– آرش چیزی شده؟!

اون روز حس میکردم یه مانع سخت از جلو راهمون برداشته شده

حس میکردم دیگه با مال من شدن خاطره فاصله ای نمونده

برای همین دلمو زدم به دریا و یهویی بغلش کردم

انقدر محکم بغلشکردم که دلتنگی تموم این سالها از دلم در بیاد

خاطره شوکه از بغلم اومد بیرون و گفت

– وا چیکار می کنی؟

با ذوق بهش گفتم

-کارآموزیتو تو شرکت خودمون درست کردم بعدش انشالله همین جا میری سر کار!

چشم هاش از خوشحالی برق زد .

با ذوق ادامه دادم

– با مامانم هم صحبت کردم گفت درست که تموم شد میام خواستگاری

چشم های گرد خاطره چهره اش رو با نمک تر کرده بود

برای همین باقی خبرای خوبو هم بهش دادمو گفتم

– بابام قول داده که طبقه بالای این جا رو بسازه برام

با جیغ گفت

– وای آرش … جدی میگی همه اینارو

با نیش باز گفتم

– دیدی همه چی جور شد میگفتی نمیشه نمیشه

خاطره چنان با ذوق بالا و پائین پریدو خودشو انداخت تو بغلم که دلم بزرگ تر شدو لبشو بوسیدم

و این اولین خلاف بزرگ من بود

خاطر انقدر خوشحال شده بود که مخالفت نکرد کمی تو بغل هم بودیم لبامون قفل شده احساسمون با هم گره خورد

اینقدر که متوجه گذشت زمان نبودیم و با صدای موبایل خاطره از هم جدا شدیم

خالم بود می گفت چه خبره رفتی یه شارژ بخر هنوز برنگشتی

خاطر برگشت و من موندم و کلی حس جدید

لمس خاطره

آغوشش

بوسمون

اینا احساس هایی بود که حالا تب عشقمو صد برابر کرده بود

سه ماه کاراموزی داشت خاطره روز اول با هم رفتیم شرکت

شرکت ما یک ساختمان بزرگ بود اما فقط یک طبقه مربوط به ما و مدیر عامل ما بود

مدیرعامل شرکت ما یک بچه پولدار بود که وقتی درسش تموم میشه پدرش برای شرکت میزنه

حدود ۱۰ سال از من بزرگتر بود و خیلی مغرور و اهل تکبر بود

با این وجود من باهاش خوب کنار میومدم

دوست داشتم کار کنم زندگیمو بسازم

انگیزه و امیدی که داشتم باعث می‌شد با کج خلقی های مدیرم کنار بیام

اون از من راضی بود چون یه نرم افزار بلد بودم که تو ایران فقط ۱۰ نفر بلد بودن

قرار بود خاطره زیر دست خودم این نرم افزار رو یاد بگیره و بعد با هم تو شرکت کار کنیم

وارد که شدیم به منشی سلام کردیم

منشی شرکت یک دختره بیست و هفت هشت ساله بود که مثل خواهر بزرگتر برای من بود

با دیدن خاطره کنارم لبخندی زد و گفت

–  پس بالاخره کار خودتو کردی برو پیش مدیر عامل منتظر شماست

خاطره مشکوک نگاهم کرد

بهش نگفتم چقدر بخاطر آوردنش اینجا چونه زده بودمو چقدر ازش تعریف کرده بودمو به دروغ چقدر گفته بودم کارا زیاده یه نفری نمیرسم

هم من هم خاطره خیلی ذوق داشتیم پشت دفتر مدیر منتظر موندیم تا وارد بشیم

به خاطره آروم گفتم

– مهندس رضایی خیلی آدمه خوبیه فقط سعی کن باهاش کل کل نکنیم چون مغرور و از غرورش نمیگذره

وارد که شدیم مهندس نگاهی به من و خاطره کرده است کردم نگاهش رو خاطره موند از اینکه مردها به خاطر بیشتر نگاه می کردند حس بدی داشتم

خاطره دختر زیبایی بود. سفید بودو با چشم و ابرو مشکی.

بیشتر از زیبایی چشم های شیطون و همون خنده که منو عاشق کرده بود همه رو جذب می‌کرد

چشمهای خاطره پر از زندگی بود و لبخندش دل هر کسی رو میبرد

برعکس دخترای اطرافمون خاطره  یک متر و هفتاد قدش بود و خیلی هیکل خوبی داشت.

موهای کاملا لخت و مشکی خاطره با یه فرق کج همیشه توی صورتش بود

مهندس رضایی سلام مختصری به ما کرد رو به خاطره گفت

– آرش خیلی از شما تعریف کرده دوست دارم خودم ببینم چقدر تا حالا کار کردین

با این حرف به من نگاه کرد و گفت شما میتونی کارتو شروع کنی منم خانم احمدی رو میفرستم پیشت

حس بدی داشتم که با خاطره اومدم باید بدون اون برمیگشتم

اما مدیرعامل بود و حق داشت که بخواد از خاطره مصاحبه بگیره

 

رمان حس گمشده به صورت تکمیل شده از سایت و اپلیکیشن رمان خوانی باغ استور قابل تهیه و مطالعه می باشد. لازم به ذکر است این رمان رایگان نیست و با رضایت نویسنده فقط در باغ استور منتشر شده است و سایت های دیگر رمان اجازه ی انتشار فایل کامل این رمان ندارند. به همین منظور در سایت رمان دوست فقط فایل عیارسنج رمان حس گمشده منتشر می شود.

 

مطالب مرتبط:

دانلود رمان حریر و حرارت از بنفشه و رعنا

دانلود رمان شوکای من از بنفشه و نگار

دانلود رمان عشق و خاکستری از بنفشه و آرام

دانلود رمان نغمه شب از بنفشه و آرام

دانلود رمان انتهاج از بنفشه و رعنا

دانلود رمان آتش محبوس از بنفشه و نگار

 

برای دانلود رمان حس گمشده از بنفشه کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.