رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان
دانلود رمان بازی خصوصی از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان بازی خصوصی از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان بازی خصوصی از نیلوفر قائمی فر

ژانر رمان : ، ، ، 

موضوع اصلی رمان بازی خصوصی

ازدواج کودکان ، کودک همسری ، آزارجنسی کودکان ، نقض استفاده از طلسم و جادو ، فرزندپروری در دوران نوجوانی ، موضوع عاشقانه ای که با اشتباه بزرگترها شروع شده ، خطاهای والدین و تاثیر و اسیب در دوران نوجوانی و بزرگسالی ، کارما.

هدف نویسنده از نوشتن رمان بازی خصوصی

+مهمترین هدف دادن عبرت انتخاب های اشتباهمون هست.
+تاثیر رفتارهای غلط در زندگی زناشویی بر روی فرزندان.
+ازدواج زودهنگام.
+تاثیر کودک همسری.
+استفاده از جادو و طلسم و تبعات آن.
+آینه رفتارشما با نوجوانتون.
+عشق واقعی بخشنده است.
+نشون دادن قوانین حقوقی در مورد موضوع داستان.
+یکی از علل گرایش به هم جنس گرایی.

مقداری از متن رمان بازی خصوصی

خندیدم سرمُ عقب دادم و گفتم :
-ببین تازه با هم آشنا شدیم ، موضوعات ضایع زندگی منو نپرس.
امیر با اینکه ته چهره اش اون خنده بود اما صورتش نمی خندید ، چشماشو بازتر کرد و گفت:
-به دنیا آوردن دخترت ضایع است؟
-نه نه! به دنیا آوردن نیایش نه ، سنی که به دنیا آوردمش.
«لبخند تلخی زدم و گفتم:
-گفتن اون سخته و … و مسخره … واسه این دوره زمونه.
امیر-پدرشو می شناسی؟
اخم کردم ولی نه از عصبانیت از روی درگیری فکری و گفتم:
-من ازدواج کردم نیایشُ به دنیا آوردم
امیر سری تکون داد و گفت:
-خب پس ، پدرش کو …
به دور و برش نگاه کرد و لبخند تلخی زدمو گفتم:
-نه جدا … جدا شدیم ، یعنی این صلاح بود.
امیر سری تکون داد و گفت:
-صلاح بودن، خیلی خوبه.
مکثی کرد و گفت:
-ناراحتت کردم؟
خندیدم و گفتم :
-نه ، میدونی … تو خوب گوش میدی ، آدما دنبال گوش می گردن.
امیر-تو هم خوب حرف می زنی ، مخصوصا وقتی بینش می خندی.
خجالت کشیدم خندیدم و به طرف کتری نگاه کردم و گفتم :
-من مشروبم حاضره ، منظورم چایه
امیر-من از زن هایی که مشروب می خورن خوشم نمیاد.
پشت بهش بودم ، اخمی از حرفش کردم ، یعنی چی؟! حالا یعنی مثلا میخواست بگه کار منو پسندیده؟!
چای برای خودم ریختم و گفت:
-اما … از آدمایی که حد خودشونو می دونند بیشتر از عقیده ی خودم دوست دارم.

**** برای دانلود رمان بازی خصوصی از نیلوفر قائمی فر به باکس دانلود در انتهای همین صفحه مراجعه کنید ****

اخمی از گنگی حرفش زدم و به بالا نگاه کردم و گفتم:
-خیلی فلسفی شد! تو اگر اشتباه نکنم آشپزی خوندی آره؟
سری تکون داد و گفت:
-ایتالیا ، چندساله اومدم ، اونور آشپز بودم ، اما اینجا رستوران خودمو دارم
-خونواده ات اونورن؟
امیر-نه من هیجده سالگی رفتم ، اونجا درس خوندم ، از ظرف شستن شروع به کار کردم « متعجب و هیجان زده نگاش کردم » بعد گارسون شدم ، بعد آشپز ، بعد سرآشپز … تو اندیمشک یه شیرینی فروشی دارم ، اونجا دست خودم نیست ، خونواده ام میگردونند اما با دستور شیرینی های من ، اینجا دست خودمه
-به قول این بفرمایید شام wow – وَئوع – چه اکتیو ناراحت نمی شی بپرسم چند سالته؟
امیر- سی و چهار و تو؟
-بیست و هشت ، ولی تو موفقی! آفرین
امیر- تو چیکار میکنی؟
-من یه مغازه ی کوچیک سبزی خرد کنی و سبزیجات دارم با اسرا اونجا کار میکنیم ، البته اجاره هست « شونه بالا دادمُ گفتم » محیطش خوبه خانوما میان ، همه چی تمیز « با خنده گفتم » مخصوص رستوران هم پکیج داریم.
امیر با لبخند نه زیاد پهن ، چشمامو باز کرد و گفت :
-رستوران ، باز لبخند زد و گفت : سبزیجات مثل؟
-مثـــــلِ … بادمجون کبابی ، کرفس سرخ شده … هرچی که فکرشو بکنی ، تازه کلی خشکبار هم داریم و از همه مهمتر تخفیف داریم
چشماشو باز کرد با همون پوزخند نمکین گفت:
-اوه!
چشمامو رو هم گذاشتم و گفتم:
-آره
پوزخندش پر رنگ تر شد و گفت : الان برام تعریف کردی یا مخ یه صاحب رستورانُ زدی که ازت خرید کنه؟
یه چشممو بستم و گفتم :
-خب … راستش دومی
دندون نما خندید و گفت :
-باااشه به هرحال اینطوری بهونه هم پیدا میشه ….
متعجب گفتم:
-بهونه ی چی؟
با شیطنتی خونسردانه در حالی که خیره به چشمم بود گفت:
-تو رو میبینم
قیافه اش یه جوری بود که خنده ام گرفت ، بلند خندیدم و جلوی دهنمو گرفتمُ و گفتم:
-چی داری میگی منم می خندم
گیلاسشو بالا گرفت و گفت :
-به سلامتی همکاری؟
با خنده استکان چای مو به گیلاسش زدم و سماء با قر اومد جلو و گفت:
-امیر پاشو برقص
امیر-من مگه زنم قر بدم؟!
پوزخندش پررنگ تر شد، چهره اش خاصه از اون مدل ها که شاید هر جایی نبینی! سما با لب و لوچه ی آویزون گفت:
-دورهمی واسه چی گرفتیم پس!؟ خوش بگذرونیم دیگه!
امیر-من هنوز گرم نشدم!

رمان های مشابه : دانلود رمان انتهاج

برای دانلود رمان بازی خصوصی از نیلوفر قائمی فر کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
مطالب مرتبط
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.