برای دانلود رمان او چند نفر است به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان او چند نفر است از هاله بخت یار :
لرزش دستم شدت میگیرد. آنقدری که لیوانها در سینی میلرزند… بیاینکه به چشمان هیراد نگاه کنم، سمتش خم میشوم:
– بفرمایید…
و همه چیز در یک لحظه اتفاق میافتد! سینی به سمتش کج میشود و لیوانها همه به یک طرف سرازیر میشوند و درست همزمان با جیغ خفیفم و لحظهای قبل از اینکه او و خودم را ناخواسته بسوزانم، دستان قدرتمندش لبه ی سینی حلقه میشوند و از فاجعه جلوگیری میکند… ضربان قلبم به هزار رسیده انگار! از خجالت میخواهم آب شوم… چشمانم پر میشوند و خواهرم سریع بلند میشود:
– یسنا…
نگاه من اما در نگاهش قفل است… چشمانش همرنگ عموست… اما کمی روشنتر! همرنگ چشمان من… همرنگ چشمان پدرم! چشمانی که کاسهی خوناند انگار… رگههای سرخشان آنقدر زیاد است که میترسم! هنوز سینی را نگه داشته… میان آن بلبشو، آرام لب میزند:
– این کارا قدیمی شده دختر خانوم!
برای دانلود رمان او چند نفر است کلیک کنید