رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان گلبدن

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان گلبدن

برای دانلود رمان گلبدن به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان گلبدن از باران :

پشت میز تحریرم نشستم مشغول درس خواندن شدم . با شنیدن ضربه‌ای که به در خورد ، بله ای گفتم . بدون اینکه جوابی بدهد درب باز شد . شاهرخ بود ، مبهوت بی‌ادبی‌اش که بدون اجازه وارد اتاقم شده ، نگاهش کردم . حریص نگاهم کرد . گفت :
_ سلام دخترِ دایی‌ عزیزم . ما رو قابل ندونستی شام و با ما صرف کنی ؟
بدون اینکه از پشت میزم بلند بشوم . گفتم :
+ برو بیرون ، همین حالا.
از لحن سردم جا خورد . لبخند زد ، گفت :
_ از چی عصبانی هستی ؟ کی پا رو دُم پیشی ملوس قجری ما گذاشته ؟
چشمان حریصش بر روی تن نیمه برهنه‌ام که لباس خواب کوتاهم با سخاوتمندی تمام تن سپیدم را به نمایش گذاشته بود ، در رفت و امد بود ‌. احساس سرما کردم . گفتم :
+ از اتاقم گمشو بیرون ، تا چشمهای هیزت رو کور نکردم .
خندید ، کف دستانش را چند بار بر هم کوبید ، گفت :
_ آفرین ، پس بلدی وحشی باشی .خوشم اومد .
به سمتم آمد ، بر روی صندلی‌ نشسته بودم . دستش را پشت گردنم گذاشت ، گفت :
_ حالا چشممو در بیار . مشتاق شدم حرکتت رو ببینم .
خودکاری که در دستم بود ، با قدرت بر روی آن دستش که بر روی میز تکیه داده بود کوبیدم . صدای شکستن نوک خودکار همزمان شد با فریاد شاهرخ . موهایم را با قدرت کشید . با شنیدن صدای جهانگیر هر دو به سمتش بر گشتیم . جهانگیر با لحن عصبانی اما کنترول شده گفت :
+اینجا چه غلطی میکردی ؟ موهاش رو ول کن شاهرخ .
شاهرخ دستش را نشان جهانگیر داد .گفت:
_ ببین وحشی چه بلایی سر دستم آورده !
همزمان با شاهرخ چشم منم بر دستش افتاد . خون می‌چکید . جهانگیر گفت :
+ برای آخرین بار میگم ازش فاصله بگیر شاهرخ .این بار نزدیکش بشی ، لمسش کنی ، گردنت رو میشکنم .
شاهرخ ناباور نگاه جهانگیر کرد . موهایم از بین انگشتانش رها شد . نیمی در میان گل سرم نیمی رها ‌. شاهرخ با شرارت نگاهم کرد ، به آرامی در گوشم گفت :
_ حرفم همونه ! پیشی ملوس . محاله بزارم قبل از من کسی دستش بهت برسه .
از شدت سیلی که بر صورتش زدم . کف دستم به گز گز افتاد . خیره در چشمانش گفتم :
+ ازت متنفرم شاهرخ احتشام . پول و قدرت نتوانسته ذات کثیفت رو مخفی کنه .
جهانگیر با قدم‌هایی سنگین جلو آمد . میان ما قرار گرفت . گفت :
_برو پایین ، میام حرف میزنیم . در حضور خاله جان . اینجا دیگه امنیت نداره برای گلبدن .
شاهرخ پوزخند زد . گفت :
+ چیه ؟ علف به دهن تو شیرین اومده ؟ کی گفته همیشه بهترین ها باید سهم خانواده ی خاله پوراندخت بشه ؟
جهانگیر با لحنی برنده گفت :
_ حتما یک چیزی هست که اینطور میشه ‌. ها؟

 

برای دانلود رمان گلبدن کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.