رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان ژوپیت

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان ژوپیت

برای دانلود رمان ژوپیت به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان ژوپیت از آتنا رضایی|آذر یوسفی :

-چاوش تو.. تو خیلی احمقی! چی داری میگی برای خودت؟
از خنده و لحن مسخره ام جری تر می‌شود. آنقدر که گلدان کنار دستش را بر می‌دارد و به دیوار پشت سرم می‌کوبد.
جیغ بلندی می‌کشم و با وحشت نگاهش می‌کنم.
-با غیرت منه بی همه چیز بازی شده تو می‌خندی؟ من بی شرفم که همون یه ماه پیش یکی نزدم تو گوشت که برای دوس پسر سابقت واسه من چس کردی. یه جوری رفتار نکن انگار مجبورت کردم با من ازدواج کنی. یه جوری رفتار نکن انگار هیچ وقت دوسم نداشتی. یه جوری رفتار نکن آدم به هر چی تو این زندگی ساخته شک کنه. یه جوری رفتار نکن که من حالم از خودم بهم بخوره که چرا انقدر ولت کردم به حال خودت، انقدر بهت رو دادم تو روی منی که شوهرتم وایمیستی از همه دفاع میکنی جز من! همه محترم و خوبن جز من؟ تقصیر منه، منه بیشرف. از وقتی دیدیش حتی نمیذاری سمتت بیام. نمیذاری حتی بغلت کنم. به هر سازی زدی رقصیدم تو این یه ماه، گفتم عیب نداره درکش کنم می‌گذره. ولی نه! دیگه تو این خونه از این خبرا نیست. حق نداری هیچی که مربوط به اون باشه رو نه ببینی نه نگه داری. اینارو هم همین امشب می‌سوزونم‌. بدشون به من!
دهانم برای گفتن حرف هایی که می تواند چاوش را به کل خفه کند، بسته می‌شود. هیچ چیز نمی گویم تا مبادا مهمترین برگ برنده ام را از دست بدهم. سرد و خشک نگاهش می کنم. حتی دیگر برایم مهم نیست که قضاوتم می کند.
باید این را می فهمید. باید می فهمید او دیگر برایم مهم نیست.
نزدیکش می شوم و مصمم و سرد، لب می زنم:
-تو واقعا فکر میکنی از وقتی روزبه رو دیدم اینجـ..
-اسمــشـو به زبـون نــیـار!
داد بلندی که می کشد، باعث می شود نفس عمیقی بکشم وبا مکث کوتاهی ادامه دهم.
-واقعا فکر میکنی از وقتی دیدمش اینجوری شدم؟ فکر میکنی دلیل همه رفتارا و کارام اونه؟ باشه. عیبی نداره. راستش رو بخوای چاوش، طرز فکرت دیگه برام مهم نیست.
برمی گردم که بروم، صدای پر از تحقیر و تمسخرش، به گوشم می رسد.
-که برات مهم نیست نه؟ پس برات مهم نیست چه فکری راجبت می کنم؟
با مکث کوتاهی ادامه می دهد:
-من فکر می کنم زنم، زن عقدی و رسمی من، وقتی دوست پسرسابقشو دیده هوایی شده. لابد فهمیدی که چندماهی هم هست از زنش جدا شده نه؟ نکنه فکر کردی خبریه؟ فکر کردی با اون همه دک و پوز دیگه نگاهش به تو میافته؟ فکر می‌کنی حالا که جدا شده میاد سمت تو؟ نکنه میخوای بری به دست و پاش بیافتی بگی برگرد با من؟ لابد می‌خوای از من جدا شی بری بچسبی به مردی که یه روزی مثل یه دستمال چرک انداختت یه گوشه و ترکت کرد؟ فکر نمی‌کردم پول و شهرتش انقدر چشمتو بگیره! در اصل فکر نمی‌کردم زنی که انتخاب کردم انقدر پست و حقیر باشه!

 

برای دانلود رمان ژوپیت کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
دیگر نوشته های
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.