رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان هیما

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان هیما

برای دانلود رمان هیما به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان هیما از شیرین بانو :

هیما چشم باز کردو با چشم‌های به اشک نشسته به زنی که کنار کوهیار بود نگاه کردو دوباره چشم برهم فشردو اینبار صدای کوهیار بود که توی گوشش می‌پیچید “با دختری به اسم آیسان آشنا شدم” هیما پلک باز کرد واولین قطره اشک روی گونه‌اش نشست. آیسان جایی نشسته بود که او چندروز پیش درخانه کوهیار نشسته بود. سرش زیر گردن کوهیار بودودستش موهای اورالمس می‌کرد. قطره دوم درشت اشک از چشمش چکید. آیسان صورت پس کشیدو باچشمانی خمار به کوهیار زل زد. اشک‌های هیما حالا رودی بود روی گونه‌هایش. چیزی را که می‌دید باور نمی‌کرد. این واقعیت نبود. حتی اگرخاله این نقشه را کشیده باشد کوهیار نباید به آیسان اجازه می‌دادتا این مرحله به او نزدیک شود. این نزدیکی یعنی کوهیار هیچ عشقی به او ندارد که اگر عاشق بود اجازه نمی‌داد چیزی که متعلق به هیماست توسط دیگری حرمتش بشکند. مطمئن بود اگر کوهیار به او خیانت کند قلب وفا این کاررا نمی‌کند. مگر… مگراینکه قلب وفاهم مرده باشد. هق خفه‌ای زد که صدایش مزاحم خلوت آنها نشود واشک با قدرت بیشتری به صورتش هجوم آورد. با صدای پسر جوان که پشت سر هیما ایستاده بود سرها بطرف هیما چرخید: خانم شما اینجا چی‌کار می‌کنید؟ کی اجازه دادبیاین داخل!!
کوهیار با دیدن هیما وچشمان خیسش چنان از جا پرید که آیسان تعادلش را از دست دادو روی زمین افتاد. هیما چشم دوخت به چند دگمه بالای پیراهن کوهیار که باز شده بودو فینی بالا کشید. کوهیارکف دست‌هایش را تا آرنج بالا آورد به نشانه صبر کردن وگفت: هیما… هیما جان داری اشتباه می‌کنی… اونطور که به نظر میاد نیست.

 

برای دانلود رمان هیما کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.