رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان هیاهوی خاموش

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان هیاهوی خاموش

برای دانلود رمان هیاهوی خاموش به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان هیاهوی خاموش از نگین یزدانی :

با هیجان و مقداری ترس لای در و باز کردم و سریع ترقه رو انداختم تو حموم.
به قدری تنش کار بالا بود که روی پاهام بند نبودم، حالا انگاری قرار بود اتم خنثی کنم.
با سرعت دو هزار خودم رو پرتاب کردم زیر تخت.
تا خواستم جا گیر بشم، صدای بوم ترقه کپسولی یه لبخند ملیح روی لب‌هام نشوند.
چند ثانیه‌ایی از خوشی‌هام نگذشته بود که محمد فریاد کشید:
– آوا خودت رو مرده فرض کن!
این رو که گفت آدرنالین خونم بالا و پایین شد، آب دهنم و قورت دادم و مثل خزندگان، چنان زیر تخت برای خودم کروکی می‌کشیدم که هر آن نزدیک بود، سر از زیر زمین دربیارم.
در حال ورجه ورجه بودم که با دیدن یک جفت پا
سرجام کپ کردم.
اگه این پای ادم بود، پس چرا سیاه- سیاه بود؟
همچنان در حال تجزیه و تحلیل بودم که با شنیدن صداش که خشم توش موج میزد کپ کردم.
– خودت بیا بیرون! من رو به زور متوسل نکن که میزنم یه بلایی به سرت میارم.
نفس عمیقی کشیدم.
غلط می‌کرد بلایی سرم بیاره.
اگر اونجا می‌موندم فکر می‌کرد که ترسیدم.
با ارامش از زیر تخت اومدم بیرون، تا خواستم چیزی بگم، با دیدن صورتش و موهاش که شبیه زامبی‌های برق گرفته شده بودن، همونجا از خنده پوکیدم.
– لعنتی جذاب! ببین مفت ومجانی برنزه شدی!
جون تو الان مد شده.
می‌گفتم و می‌خندیدم اما با جهشی که به سمتم برداشت، به خودم اومدم و فرار کردم.
– جرات داری وایستا! یعنی امشب برات ویژه برنامه دارم آوا خانوم.
زبونم و دراوردم.
– تو که راست میگی!

 

برای دانلود رمان هیاهوی خاموش کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.