رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان نقطه ی امن جهانم

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان نقطه ی امن جهانم

برای دانلود رمان نقطه ی امن جهانم به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان نقطه ی امن جهانم از آذین بانو :

برپا کردن بساط جوجه کباب زمان زیادی نبرد. سارا از شب قبل جوجه ها رو طعم دار کرده بودُ وسایل لازم رو هم آماده کرده بود. همراه نگارُ افروز و در نهایت تعجب پرند گوشتا رو سیخ گرفتیمُ منتظر شدیم تا ذغالا خوب بیفتنُ آتیش خوب بگیره.
الوند فلاسک چای رو گذاشت کنار محمدُ اومد تا سینی گوشتای سیخ گرفته رو ببره برا فرهاد.الوند به لباسم اشاره کرد:
_لباس گرم بپوش. باد سرد میاد.
توجهی نکردم. چون از باد سردی که به صورتم میخورد لذت می بردم… افروز سطل ماست سون رو دستم دادُ به کاسه ها اشاره کرد:
_ماست بریز تو کاسه بذارم سر سفره.
کاسه ها رو کمی جلوتر کشیدمو با ملاقه ماست ریختم تا پر شدن. داشتم تو کاسه ی سومی ماست میریختم که سنگینی پتوی مسافرتی رو خودم احساس کردم. برگشتم پشت سرم. حدسم حتی یک درصدم اشتباه نبود. الوندِ مهربونو مثل همیشه حامی با لبخند نگام کردُ گفت :
_سرما میخوری. بذار دورت باشه
افروز خندید :
_خدا وکیلی کدومتون مثل ااوند حمایت میکنین زناتونو.
همه گفتن :
-اَه الوند. بسه سر جدت.. همش داریم با تو مقایسه میشیم. جمع کن این رمانتیک بازیا رو.
الوند نگاهم کردُ چشمکی بهم زد. چشمکشُ با لبخند جواب دادم. کاسه های ماست رو چیدم روسفره و در سکوت جنب و جوش بقیه رو نگاه می کردم. فرهاد بل سینی کباب و محمد با بشقاب گوجه ها وفلفل و قارچ کبابی اومد.
منتظر اومدن الوند بودم. داشت قوری رو منظم و روی اسلوب خاصی روی زغالا میذاشت تا بعد از نهار بتونیم چای منقلی بخوریم..کارش که تموم شد خاکستری که از زغالا رو گرمکن ش نشسته بود رو تکاندُ اومد به طرف بقیه. مطمئن نبودم قصد داره کنارم بشینه یا چون سارا با فاصله ی کمی از من نشسته بود. الوند بی تعارف از سارا خواست جا به جا بشه
_سارا جان یه لطفی میکنی راه بدی بشینم کنار سپیدار
سارا با خنده گفت :
_یعنی تا این حد جدایی براتون سخته
الوند خندید:
_نه.آخه میدونی چیه. باید سر سفره کنارش بشینم که اگه چیزی نیاز داشت بذارم دم دستش.
سارا با لبخند نگام کرد:
_میبینی داداشم چه جنتلمنه سپیدار
با لبخند نگاش کردمو خودمو کمی جمع تر کردم تا بتونه کنارم بشینه. حس فوق العاده ای بود که آدم برا کسی اون همه مهم باشه.. کنارم نشسته بود اما نگاه من جای دیگه ای بود. با نشستن دست الوند رو پام تکون خوردم. دستشو عقب کشید:
_نترس. منم.
آروم عذرخواهی کردم:
_ببخشید. یه لحظه ترسیدم..
مهربون لبخند بهم زدُ به بشقاب جلوم اشاره کرد:
_غذاتو بخور
بی میل مشغول غذا خوردن شدمو سعی کردم تا آخر غذا به هاتفُ پرند نگاه نکنم.
هنوز نهارم تمام نشده بود که گوشیم زنگ خورد. مامان بود. حرف زدن با مامان، بابا سپنتا و عزیز وسوسه ام کرد چند روزی برم خونه. باید در اولین فرصت با الوند راجع به تصمیمم حرف میزدم.

 

برای دانلود رمان نقطه ی امن جهانم کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.