برای دانلود رمان ملکه ی صوری به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان ملکه ی صوری از راضیه درویش زاده :
تا دست پیش آورد گوشی رو از روی عسلی برداره به سرعت گوشی رو برداشتم بلند گفتم:
-نه زنگ بزنی به ژاله واسه چی..
-خب من بلد نیستم.
-خب منمکاچی نمیخوام.
-گفتن کاچی برا این موقع ها خوبه.
چپ چپی نگاش کردم شاکی گفتم:
-اطلاعاتت هم خوبه هااا..
خنده ش کرد و تند تند دستش رو توی موهاش کشید یدفعه گفت:
فهمیدم جگر جگر خووبه.
از تصور جگر و خوردنش قیافه ام توی هم رفت.
متوجه حالت قیافه ام شد و شاکی انگشت تهدیدش رو نشون داد.
-حرف نزن دیگه..
-واای آراد نه من از جگر متنفرم بوی خون میده.
چشم هاش گرد شد.
-بووی خون؟
-آره.
-حرف الکی نزن پاشو کمکت کنم لباساتو عوض کنی بعدش برم بخرم… اگه درد نداری بپوش بریم باهام..
-آراد من نمیخورم بدم میاد…نکن خودم میتونم.
-اعتراض نمیخوام بشنووم جگر برات خووبه.
با حرص برگشتمتا بزنم روی سینه ش که با خنده عقب رفت.
برای دانلود رمان ملکه ی صوری کلیک کنید