رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان مستاجر

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان مستاجر

برای دانلود رمان مستاجر به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان مستاجر از فاطمه اشکو :

بیاید نگاهی بندازیم به شروع جدیدترین اثر فاطمه اشکو ، رمان مستاجر :

عینکم را روی نوک دماغم می گذارم و نگاهش می کنم. شماره ی رند ماشینش به دلم می نشیند. اندامش از پشت رُل پیدا نیست ولی انگار قیافه اش بد نیست. می شود خامش کرد و سوء استفاده ای دلچسب در پسش!

جلوی کفش های نک تیز قرمزم نیش ترمزی می زند و با پایین کشیدن شیشه ی شاگرد، خم می شود و می پرسد:

-چرا میخ شدی و معطلی؟ بپر بالا دیگه!

یکی از دلایلی که جواب تماس هایش را دادم، گوش دادن به صدای وویسش از اینستاگرام و پسنیدیدن تُنِ مردانه اش بود و انگار واقعا خوب است.

با ناز در را باز می کنم و در حالی که کیف دستی ام را روی داشبورد، می گذارم، می نشینم و دست به دست دراز شده اش می رسانم:

-نشناختم. نمی تونم هر ننه قمری که اومد و بوق زد رو دید بزنم که.

آدامس خوش بویش را توی دهان می چرخاند و سر به گردنم نزدیک می کند:

-چه بوی خوبی هم میدی.

می خندم و میدانم دندان های سفید و رژ لب جیغم برای اغوا کردنش کافیست.

کمربندم را می بندم و با ابرو امرِ رفتن می دهم.

– ادو تویلت بولگاری! مردونه س!

راه می افتد و زیر لب تحلیلش می کند:

-بوی تازگی میده. حالا چرا مردونه؟

کمی از شیشه را پایین می دهم و نفس کشیدن هر بار سخت تر از قبل می شود.

-روحیاتم خشنه، واسه اون!

دست هایش را جلوی پنجره ی کولر می گیرد و می گوید:

-کولر زدم!

تمام رخ به نیم رخش می شوم و چقدر هم که تمیز اصلاح صورت انجام داده!

-من عادت دارم کمی از شیشه رو باید بدم پایین، عادت به بسته بودن فضا ندارم.

و در ادامه با بالا دادن صدای سیستم، با خواننده اش همراهی می کنم. دست هایم توی هوا مشت است و در حال قر دادن کمر می خوانم:

-امشب جمعن گرگ و پلنگ ها، تو راهن باز بگو وا کنه چنتا…

نگاهش می کنم و او مات من است.

-چه لعبتی هستی دختر…

نمی توانم نخندم. خود جنس است احمق! با رقص گردن به سمتش می روم و برمی گردم.

-تورم اون خوشگله خوب تو تله انداخت، ولی حق داری خوب چیزیه الحق و الانصاف!

پایش روی گاز خوش نشینی می کند و ماشین به ثانیه ای نکشیده آسفالت را گاز می زند. مثل منی که برای رسیدنم به هدف، آسفالت که هیچ است، دنیا را گاز می زنم.

با احتساب مطالعه ای که تا اینجای رمان مستاجر داشتی، همین الان برو تو اپلیکیشن و رمان مستاجر رو رایگان و کامل بخون.

از آینه ی کوچک توی کیفم، صورتم را چک می کنم. گونه هایم سرخ شده و چشم هایم از اشک زیاد قرمز شده!

فقط مکیه خانوم است که می تواند با مولودی خواندنش قلب مرا در دست خود بگیرد و اشکم را در بیاورد.

-آذر… میشه تو سینی چای رو ببری؟

در ادامه لبخند شیطنت آمیزی می زند و می گوید:

-مادر و خواهر شوهر آیندتم اومدن. ببر جلوشون و دلشونو ببر.

حینی که برای راحت گرفتن سینی چای، کیفم را کج می اندازم و چادرم را توی سینه ام محکم می گیرم، اخم کنان تشر می زنم:

-ببند نیشتو بنفش. مامان بفهمه بهت گفتم سرمو میزنه.

دست جلوی دهانش می گذارد و ریز می خندد.

-باشه رفیق. هواتو دارم.

سینی بزرگ استیل را از دستش می گیرم و صاف می ایستم. لب هایم را محکم بر روی هم می فشارم و می پرسم:

-رنگ گرفت؟

انگشت اشاره و شصتش را بهم می چسباند و لب می زند:

-عالی شدی. تو خودت عروسکی، لازم به این فشارهای عصبی روی لب و دندونت نیست عزیزم.

خجالت زده لبخند زیرزیرکی می زنم و می گویم:

-بوس بهت که همیشه انرژی مثبتی. من رفتم…

از پرده ای که مرز میان آشپزخانه و خود محیط حسینیه است، می گذرم و به انبوهی از جمعیت زنانی می رسم و چقدر تازه وارد و جدید آمده اند. الان باید از کی شروع کنم؟! وای از نگاه هایی که سر تاپای آدم را برانداز می کنند…

چشم چشم می کنم و دست های مامان که بالا رفته و اشاره می دهد را می بینم. کنترل شده سینی را می گیرم و خیره به فرش های لاکی زیر پایم به سمتش می روم. نزدیک که می شوم مادر و خواهر محمد رضا را می بینم که چسبیده به مامان نشسته اند و چه خوب که کارم راحت می شود.

خم می شوم و سینی چای را جلوی مادرش می گیرم.

-سلام آسیه خانوم خوبین؟

با غرور براندازم می کند و خریدارانه می گوید:

-سلام دختر گلم. خداروشکر. شما خوبی؟

“خداروشکر” ی می گویم و سینی را جلوی فاطمه می گیرم.

-خوبی فاطمه جان؟

اگر رمان مستاجر رو توی اپلیکیشن مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم فاطمه اشکو برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

 

برای دانلود رمان مستاجر کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.