برای دانلود رمان فایروال به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان فایروال از نگین یزدانی :
– بگو! تو هم بگو که من و دوست داری؟! بگو و از این در به دری خلاصم کن.
به برمودای چشمانش زل زد و با اظطرابی که دلیلش را نمیدانست زمزمه کرد:
-نه که دوست نداشته باشم… نه!
فقط میترسم ازت… پیچیدهایی!
همونقدر که نداشتنت سخته، داشتنت هم سخته.
همونقدر که بلدی منو بخندونی، بلدی اشکم و دربیاری.
همونقدر که مهربونی، همونقدر هم بیرحمی.
میدونی ادم نمیتونه کنارت اروم بگیره
همونقدر که بلدی با من باشی و آروم
ممکنه ادم و پرت کنی ته دره
برای دانلود رمان فایروال کلیک کنید