رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان غزلم باش

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان غزلم باش

برای دانلود رمان غزلم باش به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان غزلم باش از نگین یزدانی :

-از آدم‌های دورویی مثل تو متنفرم، لعنت به تو معلوم نیست با خودت
چند چندی؟ اون وقت با مرگ و زندگی یک آدم بازی می‌کنی؟!
الان خودت رو بهتر از اون بی‌همه چیز ها میدونی؟! تو که از اون ها
بدتری ، جانی!
– نه… من… فقط…
با بی‌رحمی انگشتم رو سمتش گرفتم.
– خفه شو، لال!
– اینجوری خواستی کمکت کنم؟! ای کاش از همون اول نجاتم
نمی‌دادی.
– آخه… من…
– هیچی نگو!
خواستم برگردم و روی تخت دراز بکشم که اون وسط، دردم شروع
شد. و افتادم زمین .
با دو خودش رو رسوند.
نادم و پشیمان از کاری که کرده بود، لب زد:
– ببخشید اشتباه کردم، بزار کمکت کنم حالت خوب نیست.
نگاه سرد و بی‌تفاوتم رو که دید بغض کرد.
با طعنه گفتم:
– آخر نفهمیدم تو خوبم می‌کنی یا به حال خودم ولم می‌کنی و به
اون عوضی‌ها می‌سپری !
– باشه تو راست میگی ، بعدا راجبش حرف می‌زنیم الان حالت خوب
نیست. بخیه‌ها دارن باز میشن، تو روخدا بزار کمکت کنم.
دستش رو که دور بازوم حلقه کرده بود، با نفرت پس زدم.
با حرص محکم هلش دادم. اون که انتظار این حرکت رو نداشت بی‌هیچ دفاعی پرت شد روی زمین و دست راستش از مچ تا آرنج توی
خورده شیشه فرو رفت؛ نفسش داشت بند می‌اومد. و غیر طبیعی
نفس می‌کشید و امروز برای دومین بار از کار نسنجیده‌ی خودم
پشیمون شدم.
با دست‌هام وزنم رو روی زمین می‌کشیدم تا برسم بهش.
به دستش که خون می‌چکید خیره شده بود که یهو جیغ‌های عصبی کشید. نمی‌دونستم چیکار کنم.
دست سالمش رو به طرف خودم کشیدم و بغلش کردم .
ساکت نشد.
کنار گوشش زمزمه کردم:
– هیس! غلط کردم دختر! تو آروم باش!

 

برای دانلود رمان غزلم باش کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.