رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان رازهای عقیق

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان رازهای عقیق

برای دانلود رمان رازهای عقیق به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان رازهای عقیق از تبلور :

بیاید نگاهی بندازیم به اثر رایگان و تکمیل شده تبلور ، رمان رازهای عقیق :

بهار انگار روحش به سی سال پیش پرتاب شد. نگاهش میخ پنجره بود ولی ذهنش پر می کشید به وسعت تمام خاطرات گذشته و لب باز کرد:

-زندگی من از وقتی رنگ گرفت که دوست جون جونی دختری شدم که یک جورایی کلفت خونم بود، عقیق دختر چشم سبز مش رحیم که یار همیشگی مدرسه و عمارت بزرگ پدریم شده بود…

روزگار و رسم و رسوم و آداب خان زادگی به ما یاد داده بود تا بیشتر نوک دماغمون نبینیم … دخترهای عمارت عنایت الله خان زن پسر های حاج بازاری های اعیون شهر می شدن…

و امدن این خانواده یک جورای یک تلنگر بود وقتی بابا از شهامت مش رحیم می گفت و مامان ملوک از کدبانویی دختر چش سبز این خانواده و بهزاد برادر من از معرفت و غیرت عادلی که روز تو حجره کار میکرد و شب هم شبانه درس اشو می خوند ….

همیشه نقل خوبی هاشون بود. هیچوقت نفهمیدم چطور دل بستیم به بودنشون… عقیق شد عشق داداش بهزاد و عادل شد مرد آرزوهای من…

فقط با یک فرق بزرگ که بهزاد چون پسر این عمارت بود حق داشت عاشق بشه ولی بهار بخت برگشته…

بهار آهی کشید و عادل چشم بست از درد…

-اولش مخالفت های زیادی بود تو انتخاب عقیق برای بهزاد ولی اینقدر بهزاد تو گوش مامان ملوک خوند که دل نرم مامان ملوک نرم تر شد و قرار شد بعد عقد بهروز حرفشو پیش بکشه…

من فقط پونزده سالم بود… فکر میکردم عشق و عاشقی مثل فیلم هندی های که میدیدم … آخرش بهم میرسیم با یک رقص و آواز تموم میشه… ولی …

نمیدونستم بهار دختر کوچیکه عنایت الله خان که به قول مامان ملوک از این سر بازار تا اون سرش همه خواهان چشم سیاهش بودن. چطور اینقدر شهامت جمع کرد یک روز سر راه عادل وایستاد و تو چشای سبز اش زل زد و گفت…

-گفت چقدر دوسش داره و هیچ وقت هم فراموش نمی کنم که عادل سربزیر اولش سرخ شد و بعد با من من گفت:

-بهتر فکر مو از سرت در آری چون زیادی بزرگی و گلو گیر…

ولی من کوتاه نیومدم. راه به راه جلوش سبز می شدم … خودمو عروس اون اتاقک محقر عادل میدیم … فکر میکردم تمام زندگی همین خیال بافی هاش … ولی نمی دونستم زندگی قانون و رسوم خودشو داره و رسوم اش یعنی دختر به کمتر از خودشون نمی دن…

یک روز سرد زمستونی دوباره جلوی عادل سبز شدم… داشتم از عشق اش میمردم… شب اش تا صبح نقشه کشیده بودم که بهش بگم فرار کنیم جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه ولی عادل سر بزیر باز حرفهای تکراری زد…

نفهمیدن از سر عشق بود یا هوس کودکانه وقتی خودمو تو بغلش انداختم و… امان .. امان … از چرخ روزگار وقتی چشمهای غیرتی برادرم بهزاد اون صحنه رو دید… کسی که ادعای عشق می کرد، عشق منو ناموس دزدی می دید.

صورت کبود از غیرت اشو چشمهای به خون نشسته اش تنها چیزی و آخرین چیزی که همیشه یادمه …

مشت های که به عادل میزد و عادل بی نوا سر بلند نمی کرد. من نمیتونستم ساکت بشینم هرچی زور زدم اونا رو جدا کنم بی نتیجه بود.. التماس بهزاد کردم عادل و ولش کنه ..دل نداشتم ببینم عادل داره مشت و لگد میخوره دم نمیزنه…حتی سر بلند نمیکنه …

و اتفاق افتاد اون چیزی که نباید می افتاد… چیزی که سی سال حناق شده توی گلوم…

آخ …

نتونستم طاقت بیارم وقتی بین عادل و بهزاد ایستادم و توی چشمهای سرخ برادرم زل زدم که من عادل می خوام وقتی مشتی که می رفت دوباره رو صورت عادل ولی من… ولی من …. من کشمش. برادرم من کشتم.. من قاتل بهزادم…

صدای شکستن شیشه عسلی همه رو از شوک بیرون آورد همه به زمان حال پرتاب شدن. از نبش قبر کردن خاطرات تلخ بهار.

مشت بهزاد بود که وسط شیشه نشسته بود و قطرات خون از دستش می چکید .

عقیق به خودش امد و کنار بهزاد زانو زد و با هر هقی که از گریه میزد یک تیکه شیشه از روی دستهای که غرق خون بود و می لرزید بیرون می کشید.

-بهزاد… هیع…دست ات خیلی بریده … هیع …

عادل هم با دیدن دست خواهر زاده اش به طرفش دوئید:

-چکار کردی تو بهزاد!

و به دنبال باند و چسب به طرف آشپزخونه رفت .

شوکه وارده اینقدر سنگین بود، که کسی رفتن بهار نفهمید، و بهاری که خزان زده رفت…

اگر رمان رازهای عقیق رو توی اپلیکیشن مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم تبلور برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

 

برای دانلود رمان رازهای عقیق کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.