برای دانلود رمان خونه ی بهار و آرمین به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان خونه ی بهار و آرمین از ستاره شجاعی مهر :
نگاهی به چشمان ترسیدهاش انداخت.
– تو دیگه کی هستی؟
دخترک آبدهانش را قورت داد و لحافش را کنار گذاشت.
– تو اتاق من چیکار میکنی؟
با ترس چشم دوخت به نگاه اخمالود و عصبانی مردجوانی که او را نمیشناخت.
– من…خب…من…
به سمتش هجوم برد و بازویش را کشید.
– نکنه دزدی؟
چیزی نمانده بود قلبش از جا کنده شود.
با چشمانی گرد نگاهش کرد.
– دزد؟
گوشهی لب آرمین بالا رفت.
– آره یه دزد کوچولو که اومده عین موش خودشو اینجا قایم کرده.
از وحشت دچار لکنت شد.
– نه...نه…من…دزد…نیستم.
پوزخندی به لبهای آرمین نشست.
– مشخص میشه. الان که زنگ بزنم به پلیس میفهمم چرا یواشکی اومدی تو خونهی من.
تا عقبگرد کرد وانیا سریع بلند شد و دستهای آرمین را از پشت گرفت.
– من…دزد نیستم. من به اینجا پناه آوردم.
متعجب برگشت و چشمانش گره خورد به نگاه بغضآلود دختری که نفسهای پرشتابش مستقیم به صورتش پرتاب میشد.
– میشه…منو از خونهت بیرون نکنی؟
برای دانلود رمان خونه ی بهار و آرمین کلیک کنید