رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان حس اشتباه

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان حس اشتباه

برای دانلود رمان حس اشتباه به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان حس اشتباه از مریم پیروند :

با تیزی به اون که همچنان به من زل زده بود نگاه کردم و بالاخره زبونم رو به حرکت درآوردم:
– من نمیدونم تو و بابایی چه قول و قراری با هم گذاشتین ولی خودتم میدونی ارزش و اعتباری نداره، هر چی هم بوده تموم شد رفت، بابایی مرده، نه تو می‌تونی منو مجبور به کاری کنی، نه اون که…
– نمی‌تونم؟
گفت و پوزخندی زد و قدمی جلوتر اومد.
– که گفتی می‌خوای بری خارج؟ با کی؟ اصلا با کدوم پول وقتی همه حساب کتاب‌ها و اسنادتون به نامِ منه؟
با ابهام چشمام رو تنگ و باریک کردم.
– سندِ من؟ مگه من ماشینم سندم بیفته دستت؟
– نه سندِ خودت نه… خونتون، ماشین‌هاتون، پولایی که خرج می‌کنین، حتی شغل و موقعیتِ بهداد که اگه بخوام، با سه سوت از کارش منعش می‌کنم، همه چیتون دستِ منه، همه چی جانا.
– داری چرت و پرت میگی.
دندون‌هام روی هم فشار دادم… با پرویی جلو اومد و نیشخند مغرورانه‌ای زد :
– این خونه رو فردا برای فروش بذارم، حساباتونو از طریق بانک ببندم دیگه هیچی تو بساط ندارین که باهاش پز بدین.
کیفم رو محکم روی سرشونه‌ش زدم و غریدم:
– گورتو گم کن.
– بیا بریم.
– میگم گورتو گم کن.
تا من جیغ زدم صدایی از اتاقِ مامانم اومد که بین بحث کردنش با شاهین، جیغی کشید و شاهین سرش داد زد:
– بس کن آرام، داری دیوونم می‌کنی… بهت گفتم مشکلِ اونا به تو ربطی نداره‌.
مامان جیغ زد، پرخاشگری کرد و صدای بلندش تا اینجا به گوشِ ما رسید:
– ربط داره عوضی، دخترمه، نمی‌ذارم داداشت اذیتش کنه، برو کنار ببینم، خودتم گورتو گم کن، نمی‌خوام ریختتو ببینم، فکر کردی من توئه نامردو به دخترم ترجیح میدم !
شاهین دوباره بلند داد زد:
– آرام خفه می‌شی یا نه؟ زیاد داری چرت و پرت می‌گی، حواست به حرفات باشه، مگه شاهو چیکارش کرده ها، دوسش داره، با کبریا قول و قراری داشته می‌خواد باهاش ازدواج کنه…
نگاه هر دوی ما به اون قسمت کشیده شده بود، وقتی سروصداها کمتر شدن، دوباره به طرفم برگشت و گفت:
– اگه می‌خوای این جنجال‌ها ادامه پیدا کنه، حرفی نیست، من تاس می‌ندازم وسط ، ولی اگه می‌خوای شروع نشه، بستگی به رفتارِ خودت داره… حالا انتخاب کن، می‌خوای با هم بازی کنیم، یا…
برای یا گفتنش کمی مکث کرد و “یا”رو کشید…
با حرص دندون‌هام رو روی هم کلید کردم و فقط بهش زل زدم.
سینه‌ش رو جلو داد و دستی به کتش کشید و ساکم رو کنار پاهام انداخت:
– برو خونه‌ی دوستت… کنار خوش‌ گذروندنت بشین به حرفامم فکر کن…
– کارِ تو و بابایی خلاف بوده، می‌دونی که منم می‌تونم با این حرفا تورو زمین بزنم‌.
خندید… خنده‌ش حسِ پیروزیش رو بهم نشون می‌داد…
اونقدر از خودش مطمئنه که انگار من دارم از یه جوکِ معمولی و تکراری براش حرف می‌زنم.
– به جای این حرف‌ها فکر کن جانا…
قدمی برداشت ولی به یکباره ایستاد و دوباره به سمتم برگشت:
– آها تا یادم نرفته اینم بگم، بابات وکالت همه‌چی و سپرده به تو… اینو می‌دونستی؟
چشمامو توی نگاهش تنگ کردم.
– من از بابات کلی سفته و طلب دارم، اگه بخوام پای هر کدومشو وسط بکشم، تو باید تاوانشو پس بدی…
ابروهام با شدت بالا پریدن…
حرکتشون رو از نظر گذروند و لبخندش رو دوباره مُهرِ لب‌هاش کرد و قبل از رفتنش نگاه معنادارش رو به سرتاپاهام دوخت…

 

برای دانلود رمان حس اشتباه کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.