رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان حبس ابد

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان حبس ابد

برای دانلود رمان حبس ابد به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان حبس ابد از سوسن قابی (دل‌آرا دشت‌بهشت)|مهسا رمضانی :

پرده را کنار می زنم و جای خالی ماشین را که می بینم پوزخند می زنم. پرده را می اندازم و ثانیه ای نگذشته مثل وحشی ها به سمت پرده هجوم می برم و دوباره آن را کنار می زنم.
اول به بینایی ام شک می کنم. چشمانم را ریز می کنم… نه! درست می بینم. یک مرد با قد بلند و اندامی لاغر اما استوار در تاریکی و زیر سایه درخت همسایه ایستاده است و من بی شک می دانم او کیست!
سریع با موبایل درون دستم شماره اش را می گیرم و وقتی نور گوشی را در دستانش می بینم شکم به یقین تبدیل شد و هزار فکر ناجور در ذهنم می چرخد. می بینم که موبایل را روی گوشش قرار می دهد اما حرفی نمی زند.
– چرا اینجایی؟!
جوابی نمی دهد و من حالا نگاه مستقیمش به خودم را که توسط نور صفحه موبایلش نمایان شده می بینم.
– از کی اونجا وایستادی؟
با مکث پاسخ می دهد.
– خیلی قبل تر از اینکه برگردی… دل نگرون بودم…
می نالم.
– پرهام!!!
و سد مقاومتم می شکند و اشکم راه می گیرد. پرده را می اندازم و از پنجره فاصله می گیرم.
– بد جایی ایستادم نه؟! نه راه پیش دارم نه دل پس کشیدن… شکل احمق هام؟!
– پرهام خواهش می کنم اینطوری نگو.
– تو از اولش بهم گفتی ما به درد هم نمی خوریم… یه حسی بهم میگه حرف آخرت هم همینه اما نمی تونم پا پس بکشم… لعنتی… آتیش گرفتم یادگار!!! وقتی بوسیدت آتیش گرفتم.
و صدای هق هقش فضای گوشی را پر می کند. کنار دیوار سر می خورم و لیوان را در دستانم می فشارم تا به سمتی پرتش نکنم.
– دارم دیوونه میشم! اون شوهرته و من نمی تونم حرفی بزنم! هیچ قانونی نمی تونه حق دلمو بگیره! یادگار تو بیشتر حق منی نه اون! تو که اینو می دونی!
– نه پرهام!
تون صدایش بالا می رود.
– چرا می دونی! وقتی من همیشه همراه تو بودم اون کجا بود؟! از اولش کوتاهی کردم که پیش قدم نشدم و به جای اون بی غیرت عقدت نکردم. حالا روزی صد بار خودمو لعنت می کنم. من یه احمقم؛ احمق.

***

– نباید اینطور باهاش حرف می زدی! حالا همه جا رو پر می کنه.
او هم به چشم هایم زل می زند.
– تو هم نباید اجازه می دادی اینقدر چشاتو خوشگل آرایش کنن! حالا باعث میشی به خودم لعنت بفرستم.

***

ـ نگفته بودی قراره این همه سرش منت بذارن! معلوم نبود کدومتون چی بهش گفته بودین که یکی دو هفته پیش جنازشو بردم بیمارستان از شدت تب و لرز.
پرهام اولین کسی است که نگاهش را به من می دوزد و نگرانی و دلخوری همزمان در نگاهش موج می زند. دردم را فهمیدی نه؟! درد از دست دادن تو بود پرهام.

 

برای دانلود رمان حبس ابد کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.