رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان جوانه

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان جوانه

برای دانلود رمان جوانه به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان جوانه از مهسا رمضانی :

چشمانم به خون نشسته بودند و می‌سوختند. دردش تا پس سرم رفته بود و عجیب بود که می‌دیدم او هم گریه می‌کند و اشک می‌ریزد. امیرحسام… گریه می‌کرد.
ــ عزیزم… عزیز دلم… تو رو خدا این کارو با خودت نکن. بهم گوش بده! دوستت داشتم همیشه. همیشه… حتی وقتی که خبط کردم و طلاقت دادم. می‌فهمی؟ من همیشه دوست داشتم جوانه!
«از سر شب تا به سحر سوختن
حادثه را از دو سه سر سوختن»
ــ حتی وقتی که با زن‌های جدید رابطه‌ی جدید شروع کردم هم تو رو می‌دیدم. غرق شدم تو نوشیدنی که از یادم بری. گفتم جوانه خودش خواست بره! گفتم که می‌خورم تا فراموشش کنم. گفتم که پناه می‌برم به گند و کثافت تا از یادم بری اما نشد. یه کلمه همه جا بود. روی همه ی زندگی… جوانه بود و جوانه. تمام زندگیم شده بود یه اسم که از همه مخفیش می‌کردم. کار به جایی رسید که از خودمم تو رو مخفی کردم.
«خانه خرابی من از دست توست
آخر هر راه به بن بست توست»
ــ همه بهم حرف می‌زدن. می‌گفتن خاک بر سرت که از دستش دادی. می‌گفتن تو از من سری و من با تمام وجود ایمان آورده بودم به بودنت… به خانم و خوب بودنت اما نمی‌خواستم بازم قبول کنم!
«قحطی حرف است و سخن سال‌هاست
قفل زمان را بشکن سال‌هاست»
دست‌هایم را تکان داد که ببینمش… که نگاه طوفانیم را به او بدوزم.
ــ که سرم خورد به سنگ و دیدم هرجا میرم نمیشه ازت دست بکشم. دیدم اشتباه کردم و دارم تو کثافت زندگیم غرق می‌شدم. خودمو کشیدم بالا که بیام دنبالت و در حد تو باشم. در حد زن مهربونی که برام همه جوره تلاش کرد. جوانه جان… می‌شنوی صدامو!
«پر شدم از درد شدن سال‌هاست
ظرفیت سینه ی من سال‌هاست»
نالان گفتم:
ــ می‌شنوم… همه ی دروغاتو می‌شنوم.
شرمنده و غمگین گفت:
ــ نه… دروغ نمیگم جوانه… می خوام داشته باشمت… می خوام دوباره خانم خونه‌م بشی! می خوام جبران کنم. بفهم اینو زن!
صدایش انگار دور می‌شد و من انگار داشتم سکته می‌کردم. دردی در تمام جانم پخش شده بود و چون پیچک در جانم ریشه می‌کرد و صدایی ضعیف همه ی زندگیم را می‌خواند.
«ملعبه ی قافیه بازی شدی
هرزه ی هر دست درازی شدی»
لب زدم… با صدایی ضعیف… پچ پچ اما توی گوشم پر بود.
ــ اومدی اینا رو بگی؟ که دوباره مثل اون روزا زبون بازی کنی؟ که دوباره دلتو بزنم. اومدی که عذاب وجدانت کم شه امیرحسام!
ــ نه… من غلط بکنم جوانه… می خوامت… مثل قبل و شاید بیشتر از اون… می خوامت!
«کنج همین معرکه دارت زدند
دست به هر دار و ندارت زدند»
صدای باران می‌آمد؟ یا صدای ترک خوردن جانم بود. نگاهم را به پنجره دوختم و لب زدم:
ــ دیگه دیره! دیگه برای تغییر دیره… دیگه موقع رفتنه! موقع مرگ منه!

 

برای دانلود رمان جوانه کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.