رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان بی‌ گناه

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان بی‌ گناه

برای دانلود رمان بی‌ گناه به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان بی‌ گناه از ز.بیگدلی :

بیایید نگاهی بندازیم به شروع رمان بی گناه جدیدترین اثر ز.بیگدلی :

کلاسم تمام شده ولی قصد برگشت به خانه را ندارم، امروز دیاکو کلاس دارد، آن هم تا دیروقت. مطمئنا تا خود شب نه پیامی از او دریافت خواهم کرد نه تماسی.

مگر می‌شود در این روز مهم بی‌خیال دیدارش شوم و به خانه بروم، روز چهارده فوریه، بیست و پنجم بهمن، روز ولنتاین است! روز من و دیاکو.

البته اگر دیاکو هم این روز را مهم بداند یا نه حتی اگر این روز را یادش باشد و بدتر از این‌ها این‌که اگر این روز را بشناسد و قبولش داشته باشد!

– سُرمه؟

صدای مهتاب است و از همان بالای پله‌های ورودی سالن دانشکده چشم‌ می‌چرخانم. دخترها زیر درخت روی زمین ولو شده‌اند و دست تکان می‌دهند، متقابلاً دستم را بالا می‌برم و سری برایشان تکان می‌دهم تا کمتر برای دیده شدنشان توسطم بال‌بال بزنند.

در محوطه چشم می‌چرخانم تا شاید دیاکو را ببینم ولی خبری از حضورش نیست. ا

مهتاب که بار دیگر با آن صدای جیغش صدایم می‌زند پله‌ها را سرازیر می‌شوم و خودم را به جمعشان می‌رسانم.

– چه خبرته!  اومدم دیگه.

خندان چشم‌ و ابرویی می‌آید.

– آره دیدم داری با چه سرعتی میای صدات زدم بگم مراقب باش نخوری با مخ زمین! خدایی از اون کوه یخ توقع هدیه‌ی ولنتاین داری که دنبالش می‌گردی! رفت. بیست دقه پیش با نجاتی از دانشگاه زد بیرون.

توی ذوقم خورده، عشق و عاشقی من و دیاکو هم حکایتی شده! عشق پسر حاجی مثبت به دختر شیطون دانشگاه!

با نوک نیم‌پوتم به پایش می‌کوبم.

– ببند بابا!

خودم را بین فهیمه و سمانه جا می‌دهم، روی زمین پاکتی پهن کرده و رویش نشسته‌اند، تکیه به تنه‌ی درخت پاهایم را روی هم می‌اندازم و از سمانه می‌پرسم:

– پیمان نیومده دانشگاه؟

عصبی پوف می‌کشد.

– گمشه به درک!

فهیمه سری به تاسف تکان می‌دهد.

– فقط می‌خواستی سرمه رو باهاش در بندازی تا ولش کنی.

مهتاب روبرویمان چهار زانو می‌نشیند و حرصی‌تر از فهیمه مشتی به زانوی بغل‌کرده‌ی سمانه می‌زند.

– جمع کن بابا! نوش جونش چکی که خورد. فقط خداکنه دیاکو نفهمه سرمه چی‌کار کرده حوصله‌ی نعش‌کشی ندارم.

دلم شور می‌افتد، دیاکو حساس است، خیلی حساس، آن‌قدر که حتی لحظه‌ای ترس برم می‌دارد که نکند بفهمد و به کل قیدم را بزند. کم دیوانه‌بازی در نیاوردم، دیوانه‌بازی‌هایم به کنار، کم دانشجوی فضول دوروبرمان نبود! همین دو هفته پیش بود، سر پارتی رفتنم بهش قول دادم دیگر کار اشتباهی نکنم!

– اوه اوه نگاش نکن. حلال‌زاده سر رسید!

به چشم‌های مهتاب که پشت سرم را نشانه گرفته نگاه می‌کنم، می‌خواهم برگردم و رد نگاهش را دنبال کنم که تشر می‌زند:

– برنگرد! پاتو بنداز پایین همه‌جات پیداست. الان تسبیحشو می‌کوبه تو صورتت.

از تشر و حرف‌هایش به خنده افتاده‌ام و کمی مرتب‌تر می‌نشینم، دیگر همه‌شان به حساسیت‌های دیاکو واقفند.

– وای سرمه خدا به دادت برسه اخماش تو همه! از چشماش داره خون چکه می‌کنه! وای یقه‌ش از خون سرخ سرخه!

فهیمه پقی زیر خنده می‌زند.

– کی دیاکو!؟ عمراً اون ماست حرکتی بزنه… پاشو سرمه، پاشو برو خیالت تخت، نه تشری در کاره نه اخم و تخمی. الانم فقط اومده بگه چرا کلاست تموم شده نرفتی خونه به کارای زشتت فکر کنی بلکه آدم شی‌.

با خنده از جایم بلند می‌شوم و تیکه‌ای که بار دیاکو کرده را مستقیم جواب می‌دهم:

– شیربرنجم خودتی!

اگر رمان بی گناه رو توی اپلیکیشن مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم ز.بیگدلی برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

 

برای دانلود رمان بی‌ گناه کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.