رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان او عاشقم نبود

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان او عاشقم نبود

برای دانلود رمان او عاشقم نبود به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان او عاشقم نبود از صدیقه بهروان فر :

-فقط کافیه رنگت بپره، لبت بلرزه، اشکت بچکه، پاهات خم بشه و یا دستت رعشه بگیره، اون وقت شک نکن مادر این بچه قرتی دوزاری رو به عزاش می‌شونم…

***

حرف هایش را تمام می کند ولی دست از نوازش پشت من نمی کشد. مگر می توانم برای معصومه و خوشبختی اش شاد نباشم. او و سیاوش هر دو لیاقت همدیگر را دارند. آرامش این روزهای سیاوش تنها به دلیل حضور معصومه در زندگی اش می باشد.
– شانس آوردی محرم طهورایی و بهونه درست و درمونی واسه کتک زدنت ندارم وگرنه مطمئن باش الان کمِ کم یه چپ و راست حقت بود.
سرم را به سرعت از سینه سیاوش فاصله داده و زیر چشمانم را پاک می کنم. سیاوش با خنده جلو رفته و مشتی به بازوی فرزاد می زند. با خنده می گوید: خان عمو، خیلی جو گرفتت انگار، حواست باشه ما دخترمون رو هنوز رسما ندادیم بهت، دستت زیر ساطور منه، پس برای من کری نخون.
دست به کمر زده و به مدد همان چند سانت قد بلندتر، نگاهی از بالا به پایین نثار سیاوش می کند. بعد از کنار سر او به طرف من نگاهی می اندازد و با لحنی کوچه بازاری می گوید:
-می گم ضعیفه این داداش ریقوت داره چی بلغور می کنه؟ ملطفتش نکردی که هیچ بنی بشری حق نداره واسه آقات خط و نشون الکی بکشه؟
و با انگشت شستش به طرف خودش اشاره می کند. این روی او را تا به حال ندیده ام. مطمئنم از آنچه بین من و سیاوش گذشته،خبر دارد یا لااقل سیاوش او را در جریان خلوت مان گذاشته است و این برخوردش تنها به دلیل آرام شدن من است و بس.
من هم در شیطنتش شریک می شوم. گره روسری ام را باز کرده، یک طرف آن را بین دو دستم می گیرم و تا زیر چشمانم بالا می آورم. صدایم را ظریف تر کرده و همراه با قری که به گردنم می دهم، می گویم:
-شرمنده آقامون، شما به بزرگی خودتون ببخشید. خامی کرده، این داداش من از اولم گیراییش ضعیف بود؛ فکر کنم بهتره خودتون زحمت ادب کردنشو بکشید.
سیاوش با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاهم کرد و لب می زند:
-آدم فروش…
بعد دو دستش رو بالا گرفته و رو به فرزاد می گوید:
-نه جناب، من تسلیمم. ناز شست شما دوتارو هم چند بار چشیدم، دیگه واسه هفت پشتم کافیه.
حالا که فکر می کنم این آبجی خانم ما از اولم نیاز به کسی نداشت که واسه اش تصمیم بگیره. هر تصمیمی بگیره، بهترین تصمیمه …

***

دستم که اسیر دست مردانه ای می شود،نگاه سرگردانم را بالا می دهم. خیره به روبروست و حتی نیم نگاهی خرجم نمی کند.
برای فهمیدن عصبی بودنش نیاز به نزدیک شدن ابروانش به هم نیست. فشار دستش روی بازویم گواه شدت خشم اوست.
تند تند قدم بر می دارد و من با آن پاهای لرزان پشت سرش کشیده می شوم. دست و پایم را حسابی گم کرده ام و نمی دانم چه کاری درست و چه کاری غلط است.
نمی توانم با داد و بیداد خودم را نجات دهم. در این جمع که نیمی از آنها از آشنایان هستند و بیشتر نگاه ها زوم من و رفتارم می باشد، هر حرکت نابجایی مرا انگشت نما می کند.
برای لحظه ای به طرف جمعیتی که پشت سر گذاشته ایم، بر می گردم. همان زمان کوتاه کافی است تا متوجه فرزاد و نگاه سرگردانش که به این طرف و آن طرف می چرخد، شوم. یادآوری تعهدی که همین چند ساعت پیش بینمان جاری شد، مرا به خود می آورد.
سر جایم می ایستم و دستم را از بین دست های مردانه ی طاهر بیرون می کشم. مشخص است که انتظار این حرکت مرا نداشته است وگرنه کجا زور زنانه ی من به خشم مردانه ی او می چربد؟
طلبکارانه به طرفم چرخید و می غرد: چه مرگته؟ چرا رم کردی؟
بی ادب است. یعنی از زمانی که به یاد دارم بی ادب بوده و انتظار صحبت کردن با نزاکت را از او ندارم.
جالب اینجاست که این لحن تند و طلبکارانه را فقط برای من داشته و دارد.
ابرو درهم کشیده و با صدایی که سعی می کنم زیاد بالا نرود پاسخ می دهم: من چه مرگمه؟ ببخشید که دستتو گرفتم و نیم ساعت مثل کش تومبون دنبال خودم می کشمت.
دستش را روی لبانش می کشد تا من حالت گرفتن رو به بالایشان را نبینم اما زهی خیال باطل، من استاد شکار لحظه ها هستم.
خیلی سریع به خودش مسلط می شود. یک دستش را از زیر کت خوش دوختش به کمرش زده و انگشت اشاره ی دست دیگرش را مقابلم تکان می دهد.
_خوب گوش کن طهورا، به نعفته این بازی مسخره رو تموم کنی، قبل از اینکه خودم دست به کار شم.
_می شه واضح تر صحبت کنی؟ دقیقا منظورت کدوم باز ی مسخره است ؟
_همین نامزد و نامزد بازی که راه انداختی، تو دختربچه فکر کردی همه مثل خودت هالوان که باورشون بشه یه روزه نامزد کردی و دستشو گرفتی آوردی تو فامیل؟ حواست باشه که داری با آبروی ما بازی می کنی.
یک قدم جلوتر می روم. حالا دیگر فاصله مان به چند سانتی متر هم نمی رسد. برای اولین بار به خاطر اختلاف قدی مان افسوس می خورم. نه اینکه قدم کوتاه باشد، نه ولی در مقایسه با برادرانم همان قد متوسط هم هیچ به نظر می رسد.
نگاه تیزم را حواله ی چشمان سرخ از خشمش می کنم و می گویم: می شه یه بار، فقط یه بار درست و حسابی برام توضیح بدی من چیکار بکنم آبروی شما نمی ره؟ یه عمره هر قدمی برداشتم دم از آبروتون زدین. چرا فکر می کنین مردم بیکارن و منتظرن ببینن من چیکار می کنم تا آبروی برادرای خوش غیرتم بریزه؟
دارم پوسته ی ضخیمی را که دور خودم و شخصیت اصلی ام کشیده ام می شکنم و این خوب که نه، عالیست. از این تغییر راضی ام.
طهورای مظلوم و تو سری خور دیگر به کارم نمی آید.کافی است هر چقدر زیر دست و پای همیشه دراز اعضای خانواده و فامیل، خرد شده ام.
سرش را بالا گرفته و پوفی می کشد. خوب می دانم که او آدم کم آوردن نیست. اگر حرفی نمی زند مطمئنا دلیل دیگری دارد. شاید حرفی که گفتنش سخت است.
_سر تو کردی زیر برف و فکر می کنی هیچ کس از کارت سر در نمی آره.
_منظورت چیه؟
رگ پیشانی اش بالا آمده و رنگش سرخ شده است. این نماد خشم زیادش نیست. او هر وقت غیرت به خرج می دهد این گونه می شود.
_فکر می کنی نمی دونم واسه چی شناسنامه تو عوض نکردی؟
هر چه خشم است از وجودم رخت بربسته و کوهی خجالت و ناباوری جایش را می گیرد.
امیرعلی نامردِ بی معرفت. امیرعلی نامردِ بی معرفتِ دهن لق. امیرعلی نامردِ بی معرفتِ دهن لقِ کثافت…
من ناموسش بوده ام. اینکه پرده از رازی که تنها او در جریانش بود، بردارد تا شاید بتواند دست و پای مرا برای همیشه ببندد، اوج ناجوانمردی است.
دلم می خواهد گوشه ای تنها گیرش بیاورم و عشق و محبت دروغینش را بالا بیاورم.
او کی و کجا تا این حد پست و وقیح شد که خصوصی ترین اتفاق بینمان را اینگونه جار بزند؟
نگاه طاهر در چشمان پر آبم می چرخد و برای اولین بار برق محبت را در نگاهش می بینم. کمی به طرفم خم شده و آرامتر از قبل می گوید: بهتره نامزدیتو با این پسره بهم بزنی، البته اگه واقعا نامزدی بوده باشه. قول می دم خودم ساپورتت کنم. اصلا بیا خونه ی خودم. طبقه ی پایینش یه واحد کوچیکه. برات آماده اش می کنم. مطمئنا نگار و بچه ها هم خوشحال می شن.

 

برای دانلود رمان او عاشقم نبود کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.