برای دانلود رمان ال آی به سایت رمان بوک خوش آمدید
مقداری از متن رمان ال آی از پونه سعیدی :
با تمام توانم دوییدم، جاده و نور ماشینی که نزدیک میشد، از بین درخت ها پیدا شد! نفس سردی به پوست گونه ام خورد، میدونم پشت سرم یه خوناشامه که قبل شکار میخواد با طعمه اش بازی کنه! اما کور خونده! بدون توجه به نوری که هر لحظه نزدیک تر میشد وسط جاده پریدم، صدای ترمز تو سرم پیچید و من فقط دوییدم، پام رسید به سمت دیگه آسفالت و صدای کوبیده شدن ماشین به چیزی بلند شد!
یک لحظه برگشتم به پشت سرم اما همین لحظه به چیزی کوبیده شدم! انقدر محکم خوردم که روی زمین پرت شدم. کسی مثل شبه از روم رد شد و به سمت خوناشام پشت سرم رفت. میدونستم همون کسی بود که بهش خوردم ، یا بهتر بود بگم همون گرگ …
بوی بارون، بوی دریا، بوی هوای دم صبح رو حالا حس میکردم! صدای ناله پر از درد خوناشام بلند شد، با درد برگشتم به سمتش، یه گرگ سیاه و سفید زیر نور ماه گردن اون خوناشام رو به دندون گرفته بود. لازم نبود به چشم هاش نگاه کنم تا بفهمم ویهانه! مگه گرگ سیاه و سفید دیگه ای هم وجود داشت؟
برای دانلود رمان ال آی کلیک کنید