رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان اشک آشام

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان اشک آشام

برای دانلود رمان اشک آشام به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان اشک آشام از عسل ظاهری :

سمت خیابون حرکت کردم..
صداش و از پشت سر شنیدم:_صبر کن..
لبم و نیش زدم و خواستم بی توجه به راهم ادامه بدم که خودش رو بهم رسوند.
ایستادم و با عصبانیت سوال وار به سمتش چرخیدم.
اون رژلبِ توی دستش چیکار میکرد؟
نگاهمون به همدیگه گره خورد.
هنوز چیزی نگذشته بود که رژلب و سمت صورتم متمایل کرد.
به آرومی اون و روی لبم کشید..
ناباور نگاهش کردم.
خشکم زده بود..!
با خونسردی درش و بست.
جیب مانتوم و پیدا کرد و بدون هیچ تماسی گذاشتش توی جیبم.
مبهوت نگاهش کردم که لبخند کجی زد.
انگار میدونست از درون دارم می لرزم، گفت:آروم باش..
بین صدای ماشینا و رد شدنشون به گوشام شک کردم..
همونطور که قلبم توی دهنم میزد عقب رفتم..
یه ماشین از بالا به سرعت به سمتم می اومد..
چیزی نمونده بود ماشینه بهم بخوره.
دستم و کشید..
نمیخواستم به سمتش برم و تکون نمیخوردم.
بیشتر دستم و فشار داد که تعادلمون و از دست دادیم..
هر دومون پرت شدیم روی زمین و ماشین از کنارمون رد شد.
دستم و به زمین تکیه زدم و نشستم.
مطمئن شدم هیچ جام درد نمیکنه.
با نگرانی نگاهش کردم و آستینش و تکونش دادم.
چشماش باز شد..نگاهش پر بود از بی حسی..
ترسیده دستم و عقب کشیدم.
به دستش که روی آسفالت سابیده شده بود و ازش نمِ خون می چکید خیره شدم.
با بی تفاوتی دستش و مشت کرد و انگار که آسیب دیدن براش عادی باشه، از روی زمین بلند شد. بلافاصله منم ایستادم.
همونطور که گیج نگاهش می کردم گفتم:تو کی هستی؟
کمی به سمتم متمایل شد.
خیره به چشمای منتظرم، دست سالمش و بین موهاش فرو برد و زمزمه کرد:_بعدا بهت میگم.
و بی توجه به بهت زدگیم ازم فاصله گرفت.
به رفتنش خیره شدم..
پاش هم انگار درد می کرد ولی سعی میکرد عادی راه بره.
نگاهم و ازش گرفتم و سمت کارگاه راه افتادم.
یهو به خودم اومدم و وسط خیابون ایستادم.. سمتش چرخیدم و داد زدم:_بعدی در کار نیست!..
بدون اینکه منتظر عکس العملی از سمت اون باشم قدم هام و تند تر کردم.
توی جیبم دست بردم و رژ لب و انداختم دور.
صدای شکسته شدنش زیر چرخ یه ماشین توی گوشم پیچید.
حتما به جای من صورت آسفالت و آرایش میکرد.
همش به جمله هاش فکر میکردم.
اصلا مطمئن نبودم بعدا ای در کار نیست..

***

_تو که واسه پاستیل میمردی!
+یه جاهایی دنیا هم از جنس پاستیل بشه نمیخوامش!
***

سوسمار میتونه به رنگ هر زخمی بهش میزنن در بیاد، تا کسی نفهمه اون زخم داره!
***

غم بی رنگ ترین قاتل دنیاست،
تاحالا زندگی خیلی از آدما رو به رنگ خون در آورده.

 

برای دانلود رمان اشک آشام کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.