رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان ابر بی‌ باران

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان ابر بی‌ باران

برای دانلود رمان ابر بی‌ باران به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان ابر بی‌ باران از الف_صاد :

در را باز و در حین نشستن «سلام» کرد و جواب گرفت:
-سلام خانم خانما! احوال شریف؟
لبخندی شیرین بر لبانش نشست:
-خوبم! فکر کنم از صبح این دهمین بار بود که سلام و علیک و احوالپرسی کردیم!
-نه دیگه! اونا سلام و احوالپرسی همکارانه بودن و این یکی با قبلیا توفیر داره بانو!
از این که محمود دستش را هم برای دست دادن دراز نکرد، خوشحال شد. با این مرد برای اخلاق های خوبش، راحت بود. در دیدارهایشان هیچ وقت برای نزدیکی بیشتر تحت فشار قرارش نمی داد.
هر چه بود ابراز محبت خالصانه و پاک بود. نفس عمیقی کشید و پرسید:
-خب جناب رئیس کجا می بریمون؟
بلند و مردانه خندید:
-شاید تو اون اداره یه کم شبیه رئیسا باشم اما اینجا دربست در اختیار بانو هستم که امر کنن!
به این قسم حرف زدنش عادت داشت. شیطنتی به نگاهش داد و گفت:
-من که خیلی گرسنمه!
از دست و دل بازی مرد هم با خبر بود.
– جونم! کباب نایب….پیتزا ایتالیایی سیب یا سالاد سزار سن سو؟کدومش تا برونیم طرفش؟
مگر می شد این مرد را دوست نداشت وقتی اینطور از علائقش با خبر بود. کمی با خودش فکر کرد ببیند کدام از این سه گزینه به سلیقه ی مرد نزدیک است……
چیزی یادش نیامد…..لبش را متفکرانه گزید:
-نظر خودت چیه؟ نمیشه که همش به میل من باشه!
مرد بی تفاوت شانه ای بالا انداخت:
-تو که می دونی شب سنگین نمی خورم! هر جا بریم سالاد و سیب زمینی هست، پس زیاد مهم نیست برای من…..مهم تویی که الان گرسنته و دلت چی می خواد.
حقیقتش را می خواست اعتراف کند بعد از چند ماه اولین بار بود که می شنید شام سنگین نمی خورد. انگار هیچگاه توجه نکرده بود. کمی عذاب وجدان باعث شرمندگی اش شد.

 

برای دانلود رمان ابر بی‌ باران کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.