رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

رمان آبادیس

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
رمان آبادیس

برای دانلود رمان آبادیس به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن رمان آبادیس از نگار مقیمی :

آبادیس: تحت حمایت منی ارنواز… تحت حمایت من بودن می دونی یعنی چی؟ یعنی مال من بودن. یعنی آسمون بری زمین بیای مال من می مونی!

***

آبادیس: می دونی من به قصاص خیلی اهمیت میدم… خون در برابر خون. بابای آشغالت به درک واصل شده ولی من نمیذارم روحش هم آروم بگیره. همون جور که بابام رو کباب کرد دخترش رو به آتیش می کشم.

***

ارنواز: من آدم لجبازی ام. دلی که بخواد منطقم رو پس بزنه زیر پا له می کنم. من می تونم از تو بدترم بشم.
آبادیس: پس منطقی هستی… منم منطقی ام و منطق من میگه تو تا هر وقت که بگم مال من می مونی فرشته… تو مال شیطان می مونی

***

آبادیس: میدونستی هیچ گروگانی مثل تو انقدر پررو نیست؟
ارنواز: تو هم میدونستی هیچ گروگانگیری گروگانش رو عقد نمی کنه؟

***

آبادیس: من شیطانم. شیطان یعنی بد… یعنی خبیث. هر کاری که من میکنم بده اما تو فرشته ای. حق نداری مثل من باشی. من نابودی خودم رو دیدم. هیچ کس حق نداره مثل من خودش رو نابود کنه. هیچ کس!

***

ارنواز: این خودتی ڪه به خودت لقب شیطان رو دادی. مجبور نیستی انقدر بد باشی.
آبادیس: مجبورم! من مجبورم شیطان باشم تا بقیه بتونن فرشته بمونن. مجبورم.

***

آبادیس: بهت گفتم بهم دل می بازی؟ تو دختر قاتل پدر منی. دختری ڪه توی طالعش از همون اول دشمنی با من نوشته شده بود. تو فرشته ای درست برعڪس من! اما… من زنم رو می خوام با همه ی نسبت هاش… با همه ی نفرتم. با همه ی شکنجه هایی که خواست من نیستن. من زن چشم زیتونیم رو میخوام و اون هم مجبوره من رو بخواد. گفتم بهم دل میبازی و حالا ڪه برعڪس شده انقدر توی چنگال من میمونی تا تو هم دل ببازی و دیگه نخوای بری.

***

آبادیس: هیچ وقت… هیچ وقت حق نداری این گردنبند رو از گردنت باز ڪنی. هر وقت بد شدم و شیطان وجودم آزارت داد… هر وقت مردد شدی… هر وقت فڪر رفتن و دل ڪندن توی سرت افتاد گردنبند رو نگاه ڪن. بال و آتشش رو با دقت نگاه ڪن و مطمئن باش جای فرشته تا ابد توی قلب شیطانشه.

***

ارنواز: بترسم؟ ترس برای من مرده. من کنار این مرد همه چیز رو تجربه کردم. به خاطرش همه ی بدی ها و ناملایمتی ها رو دیدم. کنارش آرامشم رو از دست دادم. این مرد من رو بارها و بارها نابود کرد. من رو نابود کرد اما… اما خودش درمانم کرد. محال بود دلم بلرزه ولی منطق و محال کیلویی چنده؟

***

آبادیس: چشمات رو نبند.
ارنواز: چرا؟
آبادیس: مدت زیادی این چشم هام جلوم بودن اما نمی دونستم متعلق به کیه. مدت زیادی از این جام زیتون می خوردم بدون اینکه متوجه ی طعمش بشم. الان که می فهمم چشم هات رو نبند.

 

برای دانلود رمان آبادیس کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.