رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

داستان بلند به جنونم کشاندند

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
داستان بلند به جنونم کشاندند

برای دانلود داستان بلند به جنونم کشاندند به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن داستان بلند به جنونم کشاندند از دل‌آرا دشت‌بهشت|مهسا رمضانی :

صدای خنده های مستانه اش تمام سالن را پر کرده بود… از همان خنده ها که وادارت میکرد تو هم بخندی! تکرار پشت سر هم حرف «ق» آن هم از عمق گلو! شاید مضحک ولی به شدت تحریک کننده! تحریک کننده به خندیدن متقابل! تنها نقطه ای از او که شاید هنوز در من تاثیر می گذاشت…
هنوز حضورمان را حس نکرده بودند… خودم را لعنت کردم که چرا زنگ نزدم و کلید انداختم! اگر زودتر خبردار می شدند حداقل جلویم نقش بازی می کردند که خوشحالن! شاید هم خوشحال نبودند اما در هر حال… عکس العمل بهتری داشتند!
– سلام.
با شنیدن صدای ماریا از کنار گوشم ابروهایم در هم گره خورد… مگر از او نخواسته بودم حرفی نزند؟! نه تا وقتی که اجازه ندادم. این دختر واقعا می خواست گوشش را بپیچانم!
همه سرها به سمتمان چرخید… لعنتی! کاش حداقل خودم را آماده کرده بودم و این طور شوک زده به بقیه نگاه نمی کردم! تنها کاری که انجام دادم فشردن دست ماریا و در آوردن صدای ضعیف «آخ» ش بود.
– وای ببین کی اینجاست!!
بالاخره به خندیدنش پایان داد ! پیراهن یاسی رنگی که بلندی اش تا زانوهایش بود، دیگر جذاب نشانش نمیداد! با دیدن چهره اش ناخودآگاه دهانم نیمه باز ماند!
قبل از اینکه از شوک صورت شکسته شده اش بیرون بیایم خودش را به من رساند و با ذوق کاملاً مصنوعی به رویم لبخند زد:
– خدایا باورم نمیشه… رهام!! فکر می کردیم دیگه هیچ وقت نمی بینیمت!

 

برای دانلود داستان بلند به جنونم کشاندند کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.