رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه
رمان بوک – دانلود رمان

داستان اعتراض وارد نیست

  • 1 ژوئن 2024
  • دسته‌بندی نشده
داستان اعتراض وارد نیست

برای دانلود داستان اعتراض وارد نیست به سایت رمان بوک خوش آمدید

مقداری از متن داستان اعتراض وارد نیست از نگین یزدانی :

درحالی که قفسه‌ی سینه‌اش بالا و پایین میشد، گفت:
– چرا یه بار جلوی پدرت درنمیایی؟
آخه بعد از دو سال چرا ما نباید صاحب خونه و زندگی خودمون باشیم؟
اون پدر دیکتاتورت چرا هر سال که گوسفند و بقیه چیزها رو می‌فروشه
یه سهمی به ما نمیده تا ما هم بریم سر زندگی خودمون؟
فقط بلده به شکم خودش و دختراش برسه.
منو و تو داریم از گرسنگی می‌میریم، یه عروسی میریم لباس هامون
همه کهنه‌اس؛ به کفشهای من نگاه انداختی که زیرش کاملا جدا
شده و منی که هنوز نیومده باید بشینم و با سوزن تاول پاهام
وبکنم؟
دِ آخه چرا اینا رو نمی‌بینی؟
مرتضی که در حال درآوردن جوراب‌هایش بود، سری تکان داد:
– نمی‌تونم فرشته، نمی‌تونم اینا رو به آقاجون بگم.
من پسر بزرگشم، خوب طبیعی که بخواد من پیشش باشم.
دخترا که عروسی کردن، داود واسماعیل هم که فعالا بچه ان.
فرشته تلخ خندید و درحالی که لباسش را بالا میداد تا بچه را شیر
دهد؛ جواب داد:
– اگه اون آدم بویی از پدر بودن برده باشه، دست به هرکاری میزنه تا ما
هم راضی باشیم و با دل خوش کار کنیم.
اما میدونی بحث اصلی چیه؟
ما مثل دو تا خَر خوب داریم براش کار میکنیم و اون ثروت‌هاش و روز
به روز جمع میکنه که برای دختراش خونه بخره.
هه!
منو و تو مثل سگ جون میدیم تو سرما و گرما، اونوقت خان بابات نه
زحمت ما رو میبینه و نه هیچ! فقط هم بلده زور بگه.
اونوقت مادرت رو تُرش میکنه میگه کسر شانت میشه با ما بیایی
عروسی؟

 

برای دانلود داستان اعتراض وارد نیست کلیک کنید

لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
دانلود رمان - رمان بوک - دانلود رمان عاشقانه - رمان رایگان
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان بوک – دانلود رمان – رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.